PDF BY: http://mypersianbooks.wordpress.com/
ويژه ويژه افغانستان افغانستان شمارهه ٢ ای ١- سال بيست و دو م شمارهه ٢ ای ١- بهار و تابستان ١٣٨۴ با همکاری ولي پرخاش احمدی يادداشت سخنی در ا غاز :مقاله ها حمزه واعظی: گستردگي و گسستگي پارادوکس تطورات اجتماعي در افغانستان (محمد نصير مهرين: درا مدي بر تاريخ تجدد در افغانستان (١٩١٩-١٨۶٩ م محمداکرم عثمان: نظام بهره برداري از زمين در افغانستان لطيف ناظمي: نگرشي برادبيات معاصر افغانستان فريد بيژن: روند ترجمه داستان هاي خارجي در ادبيات افغانستان جلال نوراني: طنز و طنزپردازي در ادبيات معاصر افغانستان عبدالوه اب مددي: تحول موسيقي افغانستان در قرن اخير نجيب م ن لي لندي: شعر مردمي پشتو :گذری و نظری مهرانگيز کار: مشاهدات کابل فرنگيس حبيبي: يادداشت هاي کابل :گزيده. محمدکاظم کاظمي: بيان همزباني يادداشت قصد اين بود که نخستين شماره پس از مرگ شاهرخ مسکوب به او اختصاص يابد که معلمي يگانه و همکاري جانشين ناپذير بود. هرچند بسي پيشتر از ا ن که ترک دنيا کند بر پايه سترگ انديشه ها و نوشته هايش پرا وازه تر از ا ن شده بود که نيازي به بزرگداشت و يادواره داشته باشد. شماره ويژه شاهرخ مسکوب ام ا هنگامي در خور کارنامه درخشانش خواهد بود که در فرصت کافي فراهم ا يد تا خ رد نباشد و به روال متعارف بسنده نکند. به اين اميد که شماره PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 1
ا ينده با چنان کيفيتي تنظيم شود اين شماره يکسره به افغانستان اين سرزمين همسايه و همريشه ايران اختصاص يافته است. همان گونه که ويراستار مدعو اين شماره ويژه دکتر ولي پرخاش احمدي در پيشگفتارش اشاره کرده اين شماره يکسره به ابتکار و تشويق و همت مسکوب جان گرفت و فراهم شد. او که وطن اصلي و هميشگي خويش را زبان فارسي مي شمرد با بسياري از نويسندگان و شاعران فارسي زبان همسايگان ايران به ويژه افغانستان ا شنا بود همان گونه که نام و نوشته هاي خود او نيز همچون نام و ا ثار برخي ديگر از همروزگارانش در ذهن نخبگان عرصه ادب و فرهنگ افغانستان اعتبار و جايگاهي ويژه داشت. مقالات اين شماره جملگي به قلم محققان و منتقدان ادبي و نام ا ور افغان نوشته شده و از همين رو بيشتر معطوف به تاريخ و ويژگي هاي ادب و فرهنگ اين دياراند تا تحولات و روندهاي سياسي و اقتصادي ا ن که خود شماره ويژه ديگري مي طلبد. متن همه نوشته ها نيز يکسره بر اين واقعيت دلپذير دلالت مي کند که تفاوت ها در معنا و کاربرد واژگان در زبان فارسي نوشتاري ايران و افغانستان بسيار اندک تر از ا ن است که به چشم ا يد. با اين همه براي شماري معدود از واژگاني که ممکن است براي برخي از خوانندگان ايراني ناا شنا باشند معادلي در مقابل ا ورده شده است. سخنی در ا غاز ولي پرخاش احمدی اين روح مجروح قبيله ماست از قتل عام هولناک قرن ها جسته ا زرده و خسته ديري ست در اين کنج حسرت ما مني جسته. گاهي که بيند زخمه يي دمساز و باشد پنجه يي همدرد خواند رثاي عهد و ا يين عزيزش را غمگين و ا هسته. مهدي اخوان ثالث ا يا زمان ا ن فرا نرسيده است که شماره يي از را که ويژه فرهنگ و جامعه در افغانستان است با ذکر مکر ر اين که ايران و افغانستان «پاره هاي يک پيکرند» و از روزگاري ديرين بدينسو زيست باهمي داشته اند نياغازيم ا يا زمان ا ن فرا نرسيده است که باري ديگر بر اصل اشتراک زباني ميان دو کشور- که چون روز PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 2
روشن است- انگشت نگذاريم و بلبل وار زمزمه سر ندهيم که «پرنيان و پرند» را شناسه يگانه يي بيش نيست و با بازگويي اين اصل ا شکار نپنداريم که پرده از راز عظيمي برداشته ايم ا يا زمان ا ن فرا نرسيده است که بپذيريم که ذهن و زبان ما ميراث خواران فرادادهاي فرهنگ فارسي دري -که اکنون در واحدهاي سياسي مجز ا در کنار هم ولي دريغا که دور از هم بسر مي بريم- از ديرباز در پس ديواره هايي از ناباوري ناسازگاري و بي پروايي اسير بوده است ما امروزيان چه بسيار از «يگانگي فرهنگي» داد سخن مي دهيم و از «روابط کهن» و «همسايگي تاريخي» ميان گويندگان زبان فارسي و ا ناني که در دامان فرهنگ فارسي دري پرورده شده اند ياد مي ورزيم. چه بسيار مرزهايي را که ميان ما حايل شده اند و ما را از همديگر دور نگهداشته اند مي نکوهيم. چه پيگيرانه خود را پيام ا وران «وصل کردن» مي خوانيم و در وازنش و ترديد «فصل کردن» مي کوشيم. و چه بسيار بدين باور نيکو و بستوه دل خوش مي داريم که روزي در ميقات فروغناک فرهنگ فراتر از چندي و چوني مرزهاي سياسي روزگار همدلانه و همرايانه با «سخن گفتن دري» در پي ا ن باشيم که «دست افشان غزل خوانيم و پاکوبان سراندازيم.» * * * نگاهي به دستگاه ا فرينش ادبي در فرهنگ فارسي دري به روشني مي رساند که اين دستگاه همواره پيوندي ژرف و بنيادين با لايه ها و مرکز هاي گوناگون اقتدار سياسي داشته است. کانون اين اقتدار و دايره توانمندي و اثر گذاري ا ن هيچگاه ثابت و پايدار و ايستا نبوده است. چه بسيار سلسله ها و دودمان هايي که گاه در تخالف و تضاد و گاه در همسويي و همزيستي درست همزمان و همروزگار با همديگر در فراسوي ا مودريا در خراسان و سيستان. در فارس و طبرستان و يا در شمال هندوستان بنيان گذارده شده اند و رشد ورزيده اند. در برهه هايي از زمان دربارهاي سلاطين و پادشاهان مراکز شکوهمندي بوده اند براي پيدايش و پرورش حرکت هاي پوياي ادبي و جايگاهي بوده اند فراخور براي رهايش و نوازش سخنوران و سخن پردازان و سخن ا گاهان. ا ن چه نبايد از نظر دور داشت اين است که اين بزرگان خودرا وابسته و مربوط به ناحيت خاصي با مرزبندي هاي از پيش پرداخته نمي پنداشتند. بي گمان سخنوراني بوده اند که دلبستگي ويژه يي به زادگاه يا پرورشگاه خويش داشته اند ولي هيچ گاه خود را در دام خيالواره انتزاعي هويت جمعي نمي افکندند و منحصر به مرزهاي کم و بيش شناخته شده سياسي نمي نگريستند و نمي توانستند بنگرند. با اين وصف از اين امر نمي توان چشم پوشيد که ما امروزيان که در واحدهاي چندگانه سياسي امروزين هواي فرهنگ فارسي دري را نفس مي کشيم با ا ن که بارها از همگوني و همساني فرهنگي ياد مي ورزيم خواسته يا ناخواسته در گير ا ن بوده ايم که اين فرهنگ غنامند و فرايند پرشاخ و برگ فراوري ادبي درا ن را در گونه ها و شکل هاي پذيرفته هويت سياسي امروزين قالب PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 3
ريزيم و حتي بکوشيم تا تافته نوبافته يي را بر تمامت بلنداي ادب ديرين نيز بپوشانيم. از اينرو گاهي تراشيدن گونه يي هويت ا رماني- که همواره «خود» را در برابر «ديگري» توجيه و تعريف مي کند- و چه بسا که از ادعاي برتري جويي و برتري خواهي نيز بار مي گيرد برنگرش مان چيره مي گردد. مگرنه چنين است که گوهرتوليد فرهنگي و ادبي امروز فارسي دري به گونهيي فراگير در گرو بينشي بوده است که انگاره پر هيبت «ملت-دولت» (يا رساتر از ا ن «دولت- ملت») در رگه هاي ا ن جرياني مستدام و مستمر داشته است پيوند تنگاتنگ و سخت در همبافته ا فرينش ادبي با خيالوارگي مفهوم «ملت» و سازه هاي پيوست ا ن محصول روزگار بسيار پسيني است. برداشت برازنده يي از اين پيوند در زمينه دانش هاي اجتماعي و پژوهش هاي فرهنگي در کنار نبشته هايي از ديگران در اثر راهگشاي اندرسن Anderson) (Benedict با عنوان Imagined Communities [جوامع تخيلي] دردوسالودودهه پيشتر ازامروز ارايه گرديده است. درک و دريافت اين پيوند جز با دقت همه جانبه و فراگير در انگاره «ملت» و چيرگي پديده «ملت- دولت» امروزين و ساختارهاي نيرومند ا ن در بافت تاريخي «ا گاهي ملي» امکان پذير نخواهد بود. از رهگذرهايي چند در حوزه فرهنگي امروزين زبان فارسي توجه جدي به انگاره «ملت «و «هويت جمعي-ملي» در تبارشناسي تاريخ ادبي و داد و ستد ا ن با رويه هاي اقتدار سياسي از ارزشمندي بسيار برخوردار تواند بود. بايد بي درنگ افزود که منظور از خيالوارگي ملي که بدان اشاره رفت مصنوع بودن و ساختگي بودن ملت هايي نيست که امروزه از ا بشخور فرهنگ فارسي سيراب مي شوند. منظور اما رابطه فزاينده اين خيالواره زايشگر و فريبنده با کارکردهاي ا فرينشي و تخليقي است که بر سرشت شکننده و دگرگوني پذير پديده «ملت» پرده يي از ابهام و ايهام مي کشد و با پردازشي ا فريدگرانه و بن مايه يي خلاق ا ن را نهادي مي نماياند ازلي و ابدي و فارغ از سنجش تاريخي و دگرگشت جامعه شناختي. «ملت» ها اما همان قدر با يادا وري از خاطره ها و انگاره ها و ذهن باوري هايي از گذشته و پيشينه فرهنگي خود (که در بازتافتن هويت امروزين شان اثر مي گذارد). بار مي پذيرند و در تعريف ماندگاري خود از ا ن فيض مي برند که در فراموش کردن جلوه هاي ديگري از ا ن همان قدر با پرده گشايي از راز و رمز نهفته درا ن هويت کنوني خود را تفسير و توجيه مي کنند که از پرده پوشي و پيچيدگي و استتار ا ن. در پهناي فرهنگ فارسي دري نيز ا نگاه که گذشته ادبي گزاره يي مي گردد براي تراشيدن و بنياد نهادن هويتي امروزين پردازه هاي گرانسنگ ادبيات فراتر از سنجشگري «سرشت» ادبي خود توشه راه کساني مي گردد که با ا ن که دم از فرهنگ فراگير و «فراملتي» فارسي دري مي زنند در خوانش و گزينش گذشته ادبي به گونه ژرفي«مل ي» و «بسته» مي انديشند. از همين روست که تا ا ن گاه که درگير ا فرينش هويت جمعي ملي در پرتو پديدا يي و تحول و تطور «ملت-دولت» هستيم ديدگاه هاي مان ازگذشته تاريخي فرهنگ فارسي دري يکرويه و يکسويه خواهد ماند و درک مان از ا ناني که با ما «اشتراک فرهنگي» دارند از روزنه تنگ برداشت ها و تا مل هاي کنوني و سخت امروزينه انجام خواهد پذيرفت. تا ا ن گاه که بتوانيم چهارچوب اين روزنه PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 4
را باژگون سازيم و ديدگاه هاي چيره بر انديشه خود را در رابطه با جغرافيا و تاريخ درازدامن فرهنگ خويش از پرويزن نقد و بازنگري بگذرانيم ناگزير خواهيم بود تا مرزهاي سياسي که افتراق ميان «من» و «ما» را رنگي از حقانيت مي زنند پذيرا شويم. بي گمان درموقعيتي يک چنين سخن گفتن از باز پيوستن پاره هاي مجزاي همزبان و همفرهنگ با ا ن که سخت خجسته مي نمايد جز ا ن که يادا ور گذشته يي ا رماني و حسرتبار باشد راه به جايي نخواهد برد. اکنون که پديده «ملت-دولت» خواسته يا ناخواسته حتي در چشم انداز ا ناني که دم از يگانگي فرهنگي مي زنند امري پذيرفته شده است و کمتر کسي را سراغ داريم که خود را فارغ از مرزهاي متداول ا ن بخواند و بشناسد و بشناساند زمان ا ن فرا رسيده است که به جاي ا ن که همه فارسي زبانان را زير چتر واحد سياسي-ملي فراخوانيم با انديشه فراخ هر واحد سياسي را که ميراث خوار فرهنگ فارسي شناخته مي شود و مردمان ا ن دل در گرو اين فرهنگ دارند چونان بخشي همسنگ و همتراز (و نه کهتر و نه مهتر از ديگر واحدهاي همزبان) بشماريم و فرهنگ برازنده فارسي دري را در ساختن و پرداختن و تراشيدن هويت ا ن همان قدر سازنده بنگريم که در پايه ريزي هويت خود کارساز مي خوانيم. و باري اگر هويت ديگر يا ديگران را پديده يي پسين مي پنداريم نبايد و نشايد که هويت خود را يکسره اصيل و همواره ماندگار قلمداد ورزيم. از ديدگاهي يک چنين است که درشماره يي از که اکنون در دست خواننده است. ا گاهانه برا ن بوده ايم که به پژوهش هايي توجه ورزيم که دقيقا به جامعه و فرهنگ افغانستان ) هب ويژه دوران معاصر) مي پردازند. از همين روي نه از «اشتراک فرهنگي و زباني» سخن به ميان ا ورده ايم و نه در گير ستيز خيالي «خود» و «ديگري» شده ايم. نه در پي ا ن بوده ايم تا پهناي فرهنگ فارسي را به مرزهاي خودي محدود سازيم و نه خواسته ايم تا براي ا ن مرکزي تراشيم و حاشيه هايي فرض ورزيم. تلاش ما بيشتر ا ن بوده است تا خواننده را با پاره يي از ا نچه نويسندگان امروز افغانستان در زمينه هاي فرهنگ شناسي و جامعه پژوهي نبشته اند. ا شنا سازيم و افزون بر تحليل و تفسير رويدادهاي کنوني درا ن ديار روند تطور انگاره هايي را دريابيم که خلاقيت ادبي و فرهنگي قلمزنان ا ن را رقم زده اند و گشايشگر مسيرهاي کمتر کوبيده شده در اين عرصه ها گشته اند. در روزگاري که (به گفته واصف باختري): تا باغ را تهاجم رگبار فتح کرد با صد هزار ديده خود ا سمان نديد يک برگ يک شکوفه که زخم تبر نداشت... در روزگار تلخي که دست هايي ا لوده گلوگاه دانش و پژوهش را در سرپنجه هاي مخوف خود مي فشارد و از بالش و پالايش فرهنگيان جلو مي گيرد قلمزنان معاصر افغانستان با پيگيري تمام کوشيده اند تا زمينه باز شگفتن نخل ادبيات و هنر را در سرزمين خويش بجويند و دريچه يي- حتي اگر کوچک- به سوي روشنايي و نور بگشايند. PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 5
را سپاسگزاريم که زمينه نشر اين شماره ويژه را فراهم ا ورد. همزمان با گردا وري مقالات اين شماره فرزانه سترگ و منتقد و متفکر فرهيخته شاهرخ مسکوب که سال هايي بسيار از دبيران پيوسته بود رخت از جهان بربست و به کاروان رفتگان پيوست. درگذشت ا ن بزرگمرد فرهنگيان و فرهنگ پژوهان را نه فقط در ايران که در افغانستان نيز در سوگ نشاند او هرچند به نسل کهن تري از روشنفکران ايراني متعلق بود همواره تازه مي انديشيد و بکر مي نوشت. مسکوب در زمينه هاي گوناگون انديشه و ادب قلم مي زد و هر ا ن چه مي نوشت سرشار از بينش دقت و موشکافي بود. گزارش هاي درخشان وي از شاهنامه فرزانه طوس همراه با خوانش جديدي از غزل هاي خواجه شيراز پژوهش هاي همه جانبه در زمينه نثر کهن و نقش عرفان و ديوان درا ن و ديدگاه هاي سن ت شکنانه در دريافت جهان بيني سخنوراني چند که در دهه هاي ا غازين سده روان مطرح بودند همه بازگوي انديشه زايا و پوياي مسکوب است. روان ا ن بزرگمرد را شاد مي طلبيم. *** گستردگی و گسستگی پارادوکس تطورات اجتماعی در افغانستان حمزه واعظي تاريخ تحولات سياسي- فرهنگي افعانستان را مي بايد به دو مرحله مجز ا تقسيم و تعريف کرد دو مرحله اي که از نظر توليدات و تا ليفات شکلي تا ثيرات متفاوتي را در سرنوشت تاريخي نسل ها و عصرهاي باشندگان اين سرزمين برجاي گذاشته است. اين دو مرحله را مي توان «افغانستان تاريخي» و «افغانستان معاصر» و يا جديد نام گذاري کرد. افغانستان تاريخي به يک حوزه جغرافيايي محدود نيست بلکه ا بشخور يک حوزه بزرگ تمدن دوهزارساله است که با همه تغيير پذيري هاي مرزهاي سياسي سهم مهم و مو ثري در توليددانش و فرهنگ بشري ايفا نموده است. شکل گيري و تکوين اين دوره را مي توان از پانصد سال قبل از ميلاد دانست که نشانه روشن ا ن در پيدايي "اويستا" و ا يين خيرانديش زرتشت از بلخ علامت گذاري مي گردد ا ييني که ضمن تعليم يکتاپرستي به شهرنشيني زراعت مالداري و راستي توج ه دارد و انسان ها را از دروغ رهزني بيابان گردي چپاول و شرارت حذر مي دارد. دولت باختريان نخستين ساختار منظمي است که در نيمه هزاره قبل از ميلاد افغانستان را از يک نظام سياسي متمول برخوردار مي سازد. درگذر طولاني اين دوره تاريخي اين حوزه دولت هاي مختلف و متعدد خارجي و داخلي مثل يونان و باختري کوشاني يفتلي ترک و ساساني را تا ظهور اسلام امامه و پس از ا ن حاکمان عرب و طاهري وصفاري و ساماني و غزنوي وسلجوقي و PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 6
غوري و خوارزمشاهي و مغولي و تيموري و بابري و صفوي را تجربه کرده است ام ا با همه تغييرات و تطوراتي که در نظام هاي سياسي به وجود ا مد ويژگي هاي تمدني اين حوزه از رشد و شکوفايي بهره مند بوده است. هرکدام از اين دوره ها و دولت ها با وجود بيگانه بودن و حمي ت شان بر قتل و تجاوز سنگي بر بناي تمدن و فرهنگ اين مرز و بوم تاريخي اعمار کرده اند. اين گفتار سر تفصيل پردازي در اين باب را ندارد ام ا به طور خلاصه ويژگي هاي عمومي اين دوره تاريخي را به چند نمايه تلخيص مي نمايد: 1. افغانستان ک هن با بيشترين مدنيت هاي تاريخي جهان ا شنا بوده است. اين خود به دليل موقعيت ويژه جغرافيايي خود از يکسو با مدنيت سواحل مديترانه ا شنا بوده است و از سويي ديگر با تمدن بزرگ هند وچين در داد و ستدهاي متقابل مدني قرار داشته است. به همين دليل است که به تدريج اين حوزه تبديل به يکي از چهار راه هاي تمدني دنيا مي گردد و نقطه تلاقي و اتصال فرهنگ ها قرار مي گيرد و با رونق يافتن جاده ابريشم اين پروسه به يک جريان پويا و مستمر تبادل فرهنگ و داد و ستد تجارت جهاني تثبيت مي شود. 2. اين حوزه تمدني دايم در جريان سيا ل تا ثيرپذيري و تا ثيرگذاري بوده است. درنتجه اين جريان سي ال وجوه مشترک فراواني با تمدن هاي بالنده ديگر ايجاد شده است. برگرفتن عناصر مفيد از تمد ن يوناني در زمينه فلسفه و طب و نجوم و بهره وري از تمدن هندوچين در زمينه صنعت و تجارت و مو لفه هاي ديني در فربه نمودن و قابل امتناع شدن اين تمد ن تا ثير فوق العاده گذاشته است. با ظهور اسلام اين مرزگسترده فرهنگي در بازپروري و گستردگي تمدن اسلامي سهم عظيمي برعهده گرفته است. مراکز بزرگ علمي و فرهنگي بلخ غزنه و هرات در طول قرن ها مهد انتشار علم و فلسفه و ادبيات و ترجمه به دنيا بوده است. 3. پيوستگي جغرافيايي و پيوند خوردگي تاريخي افغانستان با حوزه بزرگ فرهنگي ايران تاريخي ا سياي ميانه و شبه قاره هند مهمترين و تفکيک ناپذيرترين عنصر تاريخي اين سرزمين مي باشد. اين حقيقت افغانستان تاريخي را با حوزه هاي نامبرده به ويژه ايران در يک ميدان گسل تمد ني رديف مي کند. از همين رو درک حقايق تاريخي و فهم ويژگي هاي تمدني افغانستان بدون شناخت ومطالعه حوزه هاي ياد شده ناقص و نارسا خواهد بود. پيوندها وعمق ويژگي هاي مشترک اين رشته هاي تمدني را زماني در مي يابيم که مرزهاي سياسي موجود را معيار مطالعه و الگوي پژوهش قرار ندهيم. تا کيد براين مشترکات نه تنها بسياري از فاکتورهاي مجهول و مغفول عناصر تاريخي را عيان مي کند بلکه تلاش مشترک و ذهن جمعي تاريخ فرهنگي اين سرزمين ها را نسبت به توليد مولده هاي درهم تنيده تمدني معطوف مي سازد. اين قلم معتقد است که به همان ميزان که پروسه «شرق شناسي» غربيان - ا ن گونه که ادوارد سعيد درکتاب راهگشايش به روشني نمايانده است-مملو از تحريف و توليدات سياسي است تاريخ سازي خود شرقيان سرشار از شاي به و عاطفه ناسيوناليستي و ايدي ولوژيک بوده است. PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 7
متا سفانه اين بدعت و انحراف فرهنگي مبناي يک رفتار سياسي در روابط کشورهاي شرق گرديده و خط فاصل ضخيمي ميان ا نان کشيده است. از همين رو مي توان گفت ناسيوناليسم تاريخ نويسي الگو ومبناي اصلي ناسيوناليسيم سياسي درجهت جداسازي و تکه تکه نمودن فرهنگ هاي مشترک و مشابه در شرق بوده است. اين جريان به ويژه در ميان دو کشور هم تاريخ ايران و افغانستان غم انگيز تر مي نمايد. تاريخ پردازان دو طرف با «نگاه و انگيزه سياسي» به ميراث هاي مشترک فرهنگي کوشيده اند دارايي هاي تقسيم ناپذير تاريخ و عناصر تفکيک ناشدني تاريخي و تمدني را به نفع مرزها و واحدهاي سياسي کنوني مصادره نمايند. 4. افغانستان تاريخي مهد ترويج و تمزيج بسياري از اديان مهم بشري مثل زرتشتي و بودايي شيوايي و ميترايي بوده است که همين اديان با ادبيات و رسالت هاي انساني خود مولد نشر و دانش زمانه بوده اند. طلوع زبان فارسي از مطلع الشمس بلخ صورت گرفته و در طول قرن ها عامل و باعث گسترش و پرورش ارزش و دانش قرار داشته است. بسياري از علوم و فنون به همين زبان فخيم ترجمه تا ليف و توليد شده و بدين ترتيب اين زبان به طور گسترده و درخشاني حامل و خادم يک حوزه مهم تمدني قرار گرفته است. 5. نوعي گستردگي و درعين حال ناپايداري و علوم تداوم در نوع نظام هاي سياسي حاکم وجود داشته است. حاکمان سلسله اي ميراث مشترک انديشه قلمروگشايي را به نسل ها وعصرهاي متوالي به ارث گذاشته اند و امپراطوري هاي مبتني بر قاعده خاک و خون را بر ا فاق توسعه پذير ترسيم کرده اند. بنابراين و با اين وجود دوره ياد شده را به دليل تکامل تدريجي و تکوين مميزه هاي ارجمند تمدني مي توان «تاريخ گستردگي» نام گذاشت تاريخي که با همه فراز و فرودهاي سياسي- فرهنگي اش نسبت و جايگاه تمد ني اين سرزمين را در انحناي تاريخ تمد ن بشري مشخ ص مي کند. * * * مرحله گسستگی ورود افغانستان به مرحله جديد زندگاني سياسي و دور تازه تحولات فرهنگي- اجتماعي از سال 1747 م. شروع مي شود يعني از دوره اي که اين کشور به عنوان يک واحد سياسي محصور شده ولي با هوي ت ملي- فرهنگي چهل تک ه در زمره واحدهاي سياسي جهان فهرست مي شود. مشخصه اصلي اين دوره جديد اين است که مجاري توليدات فرهنگي محدود و ميراث هاي تمدني فسيل شده مي گردد. سرشت تحولات سياسي-اجتماعي به گونه اي خصلت گذاري شده که ظهور يک فرهنگ بهم پيوسته که تجلي گر علايق و انديشه هاي مشترک اجتماعي در حوزه ملي بوده باشد مجال انبساط نيافته است. از همين رو پروسه مل ت سازي که حاوي مو لفه هاي فرهمند فرهنگي- اجتماعي باشد از سطح احساسات و پيوستگي هاي عشيره اي PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 8
به عمق رهيافت هاي ملي تغيير و تعل ق پيدا نکرده است. اراده مشترک براي شبيه سازي خرده فرهنگ ها و توليد عناصر همپايه و پيوسته فرهنگي کمتر مجال بلوغ يافته و مو لفه هاي بنياديني مثل "وحدت" "دين" و "حکومت" عرصه و عامل مو ثري براي قوام و قيام پروسه ملت سازي قرار نگرفته است. بنابراين اين دوره را مي توان «تاريخ گسستگي» نام گذاشت تاريخي که زندگي اجتماعي مردمان اين سرزمين را با خميرمايه بحران تنومند دروني و ناتواني و ناپايداري هاي مداوم سياسي ا ميخته است و سرشت و ظرفيت و توان ا ن را در غنامندي فرهنگي کم ب نيه ساخته است. درک اين قلم از تاريخ تحولات سياسي- اجتماعي دو سده اخير بر اين مفروضه استوار است که اين سرزمين از يک بحران چندلايه و پيوسته ساختاري در عذاب بوده است بحراني که بسياري از فرصت هاي سياسي اجتماعي و فرهنگي را در جهت مدل سازي هاي ملي و نظام مندي هويتي حرام کرده است. اين بحران ريشه و منشاء در يک عامل "بيروني" و چندين عامل "دروني" دارد. کارکرد بهم پيوسته اين عوامل را با يک رويکرد جامعه شناختي مي توان به نشانه هاي ذيل ک دگذاري نمود: 1. چرخه معادلات بيروني 2. فاکتورهاي اکولوژيک 3. ساخت قبيله اي 4. هويت هاي زباني 5. عصبيت هاي مذهبي ناگشودگي هاي ذهني 6. نظام هاي ناتمام سياسي 7. سيستم ملوک الطوايفي اکنون هرکدام ازنشانه هاي برشمرده را به تفصيل بيشتربه کاوش مي گيريم: چرخه معادلات بيروني موقعيت ژي وپلتيک و ژي واستراتژيک افغانستان اهميت اين کشور را در منازعات و رقابت هاي استعماري به طور گسترده اي ارتقا داده است. قدرت هاي بزرگ جهاني در دو صد سال گذشته افغانستان را همواره به عنوان يکي ازعرصه هاي زورا زمايي و چانه زني حساب کرده اند. از اين رو کوشيده اند از اين کشور به عنوان «حياط خلوت» مناسبات ژي وپلتيک خود استفاده نمايند. قرار گرفتن در چنين موقعيتي افغانستان را برخلاف کشورهاي مشابه در معرض نوعي فرسايش سياسي فرهنگي و اقتصادي قرار داده است. خصلت «بيگانه ستيزي» مردمان اين سرزمين موجب گرديده که نه استعمارگران توانسته اند با حضور فيزيکي خود فرا ورده هاي سياسي فرهنگي و اقتصادي خويش را در اين کشور احاله کنند و نه شرايط و ساختار دروني ا ن زمينه و PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 9
گستره توسعه اجتماعي پايداري سياسي و پويايي فرهنگي و اقتصادي را فراهم ساخته است. بنابراين قدرت هاي استعماري نه توانسته اند افغانستان را به طور کامل تحت اشغال خود درا ورند و نه هيچ گاه دست از دخالت هاي سياسي و تحرکات نظامي عليه اين کشور برداشته اند. سير و ثمره اين رويکرد شرايط و بحران هايي بوده که جامعه افغانستان داي ما در گير ا ن بوده است از جمله: قرارگرفتن در معرض تهاجم تخريب و تهديدهاي بيروني تحميل و تحمل زمامداران وابسته نامشروع و بي کفايت ناپايداري مداوم حکومت ها شکاف هاي فعال اجتماعي غيبت نظم و سيستم و سرانجام فقدان مديريت متمرکز و پوياي فرهنگي- ا موزشي. فاکتورهاي اکولوژيک درافغانستان علاوه برچهار گروه عمده قومي: پشتون تاجيک هزاره و ازبک ده هاخرده گروه ديگر وجود دارد که در محيط هاي خاصي تمرکز زيستي دارند. پشتون ها عمدتا در شرق و جنوب زندگي مي کنند تاجيک ها در ولايت هاي شمالي و نيز قسما در غرب کشور سکونت دارند هزاره ها عمدتا در مرکز و ولايت هاي مرکزي به نام "هزاره جات" تمرکز دارند و ازبک ها در برخي از ولايت هاي شمال مثل جوزجان سمنگان فارياب و سر پل اکثريت دارند. سايرخرده گروه هاي قومي مثل ترکمن ها ايماق ها قزلباش ها قرقيزها و نورستاني ها درمحيط هاي مخصوص و تفکيک شده اي زندگي مي کنند. محيط مجزا و مرزبندي شده ساکنين خود را با روحيات باورها و خصلت هاي محيطي ويژه اي پرورش و سازگاري داده است که اين ويژگي ها عمدتا صورت و سيرت متفاوتي از همديگر پيدا مي کند. ساکنين يک محيط تحت تا ثير فشارها خصوصيات و ا موخته هاي محيطي رفتارها و باورهايي را کسب نموده اند که متا ثر از شرايط اکولوژيک همان محيط است. تا ثيرات متفاوتي که محيط هاي مجزا در شخصيت روحي-رفتار و تربيت اجتماعي- ذهني ساکنين خود القا و ايجاد کرده نوعي تفاوت و گاه تعارضي را در شيوه وکيفيت زندگي اجتماعي وا داب قبيله اي هنجارها تجربيات وارزش هاي عشيره اي به وجود ا ورده است که در گذاره هاي ذيل تجلي پيدا کرده است: بيگانگي روحي- عاطفي و تفاوت فرهنگي- رفتاري ساکنان محيط هاي تفکيک شده با يکديگر مثلا قندهار باباميان هرات و پکتيا بدخشان و فارياب تشديد روحيه درونگرايي قومي- محيطي ميان ساکنان مناطق مجزا و مختلف احساس نا امني متقابل از جانب ساکنين محيط هاي بيگانه و پيرامون گسترش و تداوم بي اعتمادي در نتيجه عدم تشابه خصلت هاي محيطي و فقدان روابط متقابل بين -قومي و کنش و واکنش درمقابل هنجارها و نمادها و ارزش هاي اجتماعي- فرهنگي قبيله بيگانه. طبيعت محصور و خشن کوهستاني و زندگي روستايي به طور طبيعي روح خشونت تعارض جويي ناخويشتن داري انعطاف ناپذيري و کين خواهي را در ميان مردمان و اقوام افغانستان PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 10
حواله داده است. گاهي اتفاق افتاده است که مثلا يک بامياني در سفر به پکيتا دچار ترس و دلهره شديد گردد و مورد تحقير و تهديد واقع شود. گرچه اين گونه روابط به جز در دوره امير عدالرحمان خان که به رويارويي خونيني ميان پشتون ها و هزاره ها منجر شد تا قبل از 1370 به شکل عريان همگاني و گسترده اي رخ نداده است ام ا با اين وجود پتانسيل هاي ناهمسازگري بسان يک ا تشفشان خاموش ولي فع ال همواره در مقابل افراد و اقوام کشور وجود داشته و بهانه اي نياز داشته تا به گونه گسترده مشتعل گردد. ساخت قبيله اي ساخت قومي در افغانستان به گونه اي تولي ت و تسر ي شده که از نظر عملي و ذهني راه اعتماد همگويي و خويشتن داري متقابل را مخدوش و مغشوش ساخته است. اين وضعيت سازمان قبيله اي را ازنظر بافتاري دچار تفاوت ها و تعارضات متنوع هويتي نموده که عموما در سطوح ناهمگني طبقه بندي مي شود. سطوح چندگانه هويتي با همه ويژگي هاي نامتجانسي که در تعادل اجتماعي بروز مي دهد در سرنوشت ملي چند نوع تا ثير مشترک برجاي گذاشته اند: 1. نظام قبيله اي در افغانستان نظام بسته و خويشتن محور است. خصوصيت اين نظام فرافکني و درون گرايي مي باشد که حصار و پرده اي از بي اعتمادي و ناهم پذيري را نسبت به محيط و کتله هاي بيروني در ذهن وبينش جامعه داخلي اشاعه مي دهد. پيوستگي غريزي افراد يک قبيله و روابط دروني يک محيط زيستي مشترک نوعي سلسله مراتب و قشربندي هاي ثابت اجتماعي در داخل حلقه سازمان قبيله اي ايجاد کرده که عملا ارتباط و تبادل ا موزه ها را مابين پيروان و بستگان قبايل بسته است. 2. وجود و شيوع "عصبيت" ناخود ا گاه در قبايل مجاري ارتباط و مراوده اجتماعي-فرهنگي را ميان اقوام بسته است. تعصب به صورت يک "روح جمعي" در قبيله درا مده که نوع روابط خويشاوندي انگاره ها بينش و سليقه و چگونگي "سير جمعي" قبيله را تعيين مي کند و به عنوان يک ا موزه فيزيولوژيک عنصر مهمي از عناصر جامعه پذيري در تربيت روحي و پروازش ذهني افراد قبيله به شمار مي رود. شد ت اين پديده در ضمير همه گروه هاي قومي نهادينه شده ام ا پشتون ها به دليل تابو سازي نمادهاي قومي و هزاره ها به دليل علايق غلو ا ميز مذهبي تعل ق پررنگ تري از اين رهگذر نشان داده اند. تعصب گاهي به صورت دلبستگي بسيار شديد به سر حد "فداشدن" در راه دلبستگي ها و پندارهاي قومي گاهي در هيا ت جنون مذهبي گاه به شکل سمبل سازي زباني و در مقاطعي به جامه حزب پرستي افراط گرايانه ظهور کرده است. 3. زندگي روستايي با فرهنگ ا داب هنجارها و باورها و سن ت هاي قبيله اي که در هر قبيله اي متفاوت است مقاومت سرسختانه اي را در برابر فرا ورده هاي مدرن بروز مي دهد. علاوه براين PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 11
تفاوت ا يين ها و نمادهاي قومي درکنش هاي اجتماعي به دليل برنتابيدن عناصر نامشابه يکديگر به چالش درمي افتند. بنابراين فرهنگ قبيله اي ازيکسو با نشانه هاي زندگي مدرن در تقابل است و از سوي ديگر با ممي زه هاي فرهنگ ميان-قومي در تعارض. فرايند عيني اين روند قايم شدن بحران ذهني و بروز پريشان رفتاري در تعادل ملي بوده است. 4. فقدان شناخت فهم و علاقه همگاني و متقابل در جهت بازيابي مشترکات ملي و عدم توافق بر تعريف منافع و مواريث کشوري امکان و اعتبار ملت سازي و تلفيق هويت هاي قومي به «هويت ملي» را کم رمق ساخته است. هويت هاي زباني زبان يکي از عناصر پايه اي هويت ملي به شمار است که با کارکردهاي غنامند و چند وجهي خود جامعه ملي را هم سطح و هم شا ن نموده و مفاهيم و علايق مشترک را پرورش مي کند. در افغانستان ام ا زبان به عنوان مدل گسستگي و بيگانگي اقوام و اتباع کشور عمل کرده است. بدين معني که تعد د زباني موجود در جامعه به چندگانگي ملي منجر شده و زبان هاي متفاوت نماد تشخ ص و تمايز قومي و گاهي حتي نشانه تعص ب نژادي شناخته شده است. در افغانستان دو زبان اصلي و رسمي وجود دارد که به مثابه دو معيار تفکيک فرهنگي در عرصه ملي نقش ايفا کرده اند: "پشتو" زباني است که قوم پشتون را از ساير اقوام متمايز مي کند و عنصر مهم پيوستگي فرهنگي- قومي و عامل مو ثر تمايز و تفو ق سياسي جامعه پشتون قرار گرفته است. "فارسي" زبان مادري دو قوم بزرگ تاجيک و هزاره مي باشد ام ا اکثريت مطلق مردم افغانستان با ا ن صحبت مي کنند. سياست عناد ا ميز بسياري از حاکمان کشور نسبت به زبان فارسي-با وجود رسمي بودن ا ن- به گسترش و تشديد حساسيت هاي زباني مجال داده است. ترجيح قايل شدن زبان پشتو به فارسي در مراکز ا موزشي اداري و فرهنگي از يکسو به تضعيف حوزه تا ثير اين ميراث غنامند تاريخي منجر شده و از سوي ديگر تنش و تقابل اجتماعي- فرهنگي ناسخته اي را ميان فارسي زبان ها و پشتو زبان هاي هموطن دامن زده است. مشکل قطب بندي هاي زباني در همين موضوع ختم وخلاصه نمي شود. علاوه بر زبان هاي ياد شده به تعداد گونه هاي قومي گونه هاي زباني و لهجه هاي محلي نيز در افغانستان وجود دارد: ازبکي ترکمي ايماقي قرقيزي پشه اي نورستاني و بيش از پنجاه زبان و لهجه ديگر در ميان اقوام و طوايف مختلف کشور رايج است که به تعداد دارندگان اين زبان ها گاهي تعلق و حتي تعصب نيز گسترده شده است. در زبان فارسي لهجه هاي مختلفي وجود دارد از قبيل: لهجه کابلي لهجه بدخشاني لهجه هزارگي و لهجه هراتي. هرکدام از اين لهجه ها با تفاوت هاي ا وايي ترکيبي و گويشي اغلب براي صاحبان و حاملان خود حيثيت يک "زبان" را القا مي کند اين گمانه به علاوه تفاوت هاي جغرافيايي و تمايزات قومي- عشيره اي بهانه و انگيزه اي مي شود براي احساس دورافتادگي و PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 12
بيگانگي دارندگان اينگونه لهجه ها نسبت به يکديگر. به عنوان مثال ديدگاه تحقيرا ميز برخي از کابلي ها نسبت به لهجه هزارگي- و گاه لهجه هراتي- و بالعکس نوعي شکاف و بدنگري ميان فارسي زبان ها نيز پديد ا ورده است. درمقابل زبان پشتو ام ا عنصر مهمي در بازپروري «روح همخواهي» پشتون ها بوده که توانسته است در مقاطع مختلف انگيزه و اراده ا نها را هم در جهت همگويي قومي متمرکز نمايد و هم تعادل و در پاره اي موارد تفوق ا نان را در برابر ساير اقوام صيانت کند. به عبارت ديگر زبان پشتو براي پشتون ها نشانه وحدت قومي و برجستگي هويت سياسي بوده است. عصبيت هاي مذهبي ناگشودگي هاي ذهني شايد هيچ عنصري را به اندازه مذهب نتوان تا ثير گذار و تعيين کننده در مناسبات اجتماعي-قومي بر شمرد. مذهب از ا نجا که در عمق اعتقادات و باورهاي مردم افغانستان قايم شده در روح و سطوح سنت ها و ا يين هاي قبيله اي نفوذ نموده است. پايبندي احساسي به مذهب و درا ميختگي با سنتهاي قبيله اي روح جمعي قبايل را در افغانستان حيات و رونق بخشيده است. فرو افتادگي در سنت ها و دلدادگي به مذهب ظرفيت ذهني قبايل را در جهت گشايش عقلانيت و توانگري خرد جمعي محدود نموده و به ظهور و شيوع "عصبيت" در ضمير ناخودا گاه جمعي ميدان داده است. دو مذهب بزرگ تسنن و تشيع که با ريز فرقههاي خود نودو هشت درصد از مردم افغانستان را پوشش داده اند نوعي"مرز" هاي الزام ا ور و جداکننده ميان اين پيروان اين دو مذهب ترسيم نموده اند. دو سوم جمعيت کشور را اهل سن ت و حدود يک سوم ديگر را شيعيان تشکيل مي دهند. پشتون ها تاجيک ها ازبک ها و ترکمن ها عمده ترين گروه هاي قومي اي هستند که پيرو اهل سنتند هزاره ها و قزلباش ها عمده ترين پيروان مذهب شيعه شناخته شده اند. حافظه تاريخي جامعه افغانستان تعارضات و بدگويي هاي فردي و جمعي متواتري را به خاطر تعلقات و تمايلات مذهبي به ياد دارد. اين تعارضات گاه به رويارويي هاي خونيني منجر شده است. هرچند که در گسترش اين روند منافع و اهداف سياسي تا ثير فوق العاده اي داشته است ام ا زمينه ها و انگيزه هاي غني شده ذهني جامعه شديدا مذهبي به طور گسترده فرصت رويارويي هاي ناخويشتن دارانه را ميان گروندگان مذاهب رقيب فراهم کرده است. بزرگ ترين و فجيع ترين نمايشي که از رويارويي مذهبي به ثبت رسيده قتل عام هزاره ها و شيعيان در دهه پسين قرن نوزدهم ميلادي است که باني و مجري ا ن امير عبدالرحمان بود. او با اخذ فتواي عده اي از مولوي هاي اهل سن ت مبني بر کافر دانستن شيعيان و هزاره ها توانست حس نفرت طلبي و انتقام جويي عامه اهل سن ت بويژه پشتون ها را عليه هزارها بسيج نمايد. درنتيجه اين "جهاد" تعداد بي شماري از جمعيت هزاره ها قتل عام و ده ها هزار نفر ديگر به اسارت غلامي و کنيزي گرفته شدند. از فروش اسرا و کنيزان به بازارهاي داخلي و خارجي مدتي تجارت پ ر رونقي پديد ا مد. تا ثير رواني و سياسي اين حادثه در شکل دهي روابط مذهبي و PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 13
مناسبات قومي بسيار عميق بوده است: کدورت بدنگري ناامني بي اعتمادي و خصومت ورزي متقابل ذهن جمعي و رفتارهاي فردي پيروان مذاهب متفر ق را مديريت کرده و خاطرات و بستر زندگاني اجتماعي را مملو از پريشاني و بدگماني نموده است. سنت ستيزجويي ودشمن پنداري مذهبي درمقاطع مختلف به صورت هاي متفاوت تبلور يافته است: در راهبردهاي حاکميت سياسي به شکل تبعيض حاشيه زدايي از قدرت محروميت از حقوق سياسي و مدني و تحريک احساسات مذهبي-نژادي عليه اقليت هاي مذهبي تجلي پيدا کرده است در روابط ميان- قومي به صورت تحقير تبعيض برتري طلبي باطل پنداري تندخويي و پرخاشگري نسبت به پيروان مذهب اقليت ظهور و شيوع يافته است. پس از پيروزي مجاهدين بربقاياي رژيم دست نشانده شوروي سابق و به قدرت رسيدن گروه هاي جهادي و مذهبي( 1992 ) برخي انگيزه هاي مذهبي در صف ا رايي هاي سياسي و کينه جويي هاي نظامي بي تا ثير نبوده است. اعلام اين شعار که «زنان و شيعيان حق شرکت در انتخابات ا ينده افغانستان را ندارند» از جانب مولوي محمديونس خالص (از رهبران سياسي- مذهبي) و در ادامه ا ن مشارکت ندادن گروه هاي شيعه در ترکيب دولت موقتي که از طرف گروه هاي جهادي موسوم به " هفتگانه" در جون 1988 در پيشاور تشکيل شد با همين فرضيه قابل مطالعه است. جنگ هاي خونيني که ميان نيروهاي اتحاد اسلامي به رهبري عبدالرب رسول سياف و حزب وحدت اسلامي به زعامت عبدالعلي مزاري بين سالهاي 94 1992- در کابل اتفاق افتاد و مهم تر از ا ن ک شتارهاي فجيعي که از طرف گروه طالبان عليه هزاره ها با انگيزه هاي عريان مذهبي جاري گرديد نشانه بحران عميقي است که تعل قات و به تعبير بهتر عصبي ت مذهبي در تعادل مل ي ايجاد و ايراد کرده است. نظام هاي ناتمام سياسي در تاريخ نوين افغانستان حاکميت يک جانبه و زورمندانه زمامداران قومانديش و اعمال انحصار و تمامت خواهي سياسي-قومي مجال مشارکت مو ثر ساير گروه هاي قومي را در ساختار قدرت سد کرده بود. توليد و توليت انديشه انحصار به تدريج به برتري خواهي سياسي و راسيسم قومي در حوزه رويکردهاي حکومتي منجر گرديد. تداوم اين راهبرد پروسه حاشيه زدايي اکثريتي عظيم از گروه هاي قومي مذهبي و اجتماعي کشور از حيات سياسي و خويشتن خواهي و عظمت طلبي اقليتي از جامعه را پديد ا ورد. بارزترين نمود اين فرايند دراستراتژي «تصرف زمين» و«تسلط برچراگاه ها» از جانب "کوچي ها" تجل ي پيدا مي کند. کوچي ها گروهي از عشاير مالدار و چادر نشينند که بدون داشتن "تذکره" (کارت هويت) ملي تابعيت افغانستان را دارند و از حمايت دولت هاي اين کشور برخوردار بوده اند. اين گروه قومي در طول سال هاي متمادي با حمايت و هدايت دولت هاي افغانستان زمين هاي زيادي را از ساکنان بومي در مناطق غير پشتون نشين مثل ارزگان غور بغلان پلخمري بدخشان و... تصرف نموده و درا ن ساکن شدهاند. اين پروسه از PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 14
يکسو خصومت هاي قومي را دامن زده و از سوي ديگر رابطه نظام هاي حاکم را با اکثريت جامعه قومي حاشيه نشين بر پايه نفرت ترس بدخواهي و گريزگري استوار نموده است. حکومت هاي خ رد انديش افغانستان با روش ها و منش هاي غير عقلايي و کوته بينانه خود نقش زيانباري در چگونگي ساختار ملي روابط اقوام مديريت سياسي-اقتصادي و توليت فرهنگي کشور ايفا کرده اند. ساحه ديد وعمل اين حکومت ها ازحيطه منافع قومي وخواسته ها وهوس هاي عشيره اي -خانداني فراتر نرفته است. بندرت اتفاق افتاده که در سياستگذاري هاي داخلي ا رمان هاي کلان ملي برخصوصيات و منافع کليه اتباع و اقوام کشور تنظيم و تطبيق گرديده باشد. از همين رو ويژگي مشترک تمام رژيم هاي سياسي افغانستان برمحور «فقدان مشروعيت مل ي» تشخيص مي شود. اصولا منابع تا مين اقتدار ومشروعيت غيرملي و خود پندار ا نها بر سه پايه استوار بوده است: 1. "تغل ب" که از منابع مشروعي ت در انديشه سياسي اين حاکمان به شمار مي رود. 2. "حمايت بيروني" که مبتني بر وابستگي و بده-بستان هاي سياسي با قدرت هاي بين المللي و منطقه اي بوده است. 3. "ايدي ولوژي قومي" که مبتني بر نامحرم دانستن اکثريت و اهل يت و محرمي ت اقل يت تعريف و تطبيق شده است. سيستم ملوک الطوايفي گستردگي و ثباتمندي زندگي روستايي بافتار شديدا ملوک الطوايفي را در جوامع قبيله اي افغانستان تحکيم ساخته است. دور بودن از محدوده نظارت حکومت پايداري سنت ها و وجود کاست ها و فاصله هاي طبقاتي زمينه هاي تثبيت و تداوم ساختار في ودالي را در ميان اقوام کشور فراهم کرده است. درزندگي قبايلي در رأس هرم ري يس قبيله قرار دارد که نقش زمامدار يک دولت محلي را ايفا مي کند و از امکانات زمين قدرت شهرت اعتبار و اقتدار فوق العاده اي برخوردار است. رؤساي قبيله و يا طايفه در مناطق مختلف به نام هاي متفاوت: "خان" "ارباب" "داروغه" "بيگ" و "پهلوان" ياد مي شوند. بسياي از نزاع هاي ميان قومي در افغانستان ريشه در رقابت و خصومت رؤساي قبايل داشته است. در تعادل في ودالي خان ها نفوذ ساير رقبا را در حوزه حاکميت خود برنمي تابند. واکنش در مقابل اين نفوذ به منزله ناتواني و نشانه بي کفايتي خان تلقي شده و حيثيت و موقعيت او را در نزد رعايا و ساير رقبا مخدوش مي سازد. بنابراين توسل به هر وسيله اي در جهت حفظ سلطه و اقتدار اغلب به برخوردهاي خشونت ا ميز و در نتيجه رقابت و منازعه دايمي ميان رؤساي قبايل گرديده است. رعايا نيز در اين رقابت به عنوان ابزار قدرت و واسطه رقابت نقش و جايگاه پيدا مي PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 15
کنند و بدين ترتيب روابط ميان -قومي با تنش و تعارض فزاينده مستمر و حل نشدني ا غشته شده و به صورت يک سن ت موروثي درا مده است. با ا غاز دوره جهاد و پديد ا مدن تغييرات و تحولات گسترده در ساختارهاي سنتي و ذهنيت اجتماعي نقش رؤساي سنتي (يعني ارباب و خان) به عناصر جديد رهبري (يعني ملاها فرماندهان و رهبران احزاب) انتقال يافت. با حضور و نفوذ اين عناصر جديد در عرصه زندگي اجتماعي رقابت هاي سنتي رؤساي قبايل به ستيزه گري هاي مدرن و خونين سياسي و نظامي تبديل گرديد. تغييرات ناگهاني در جوامع سنتي (به ويژه در جوامعي با ساختارهاي قبيله اي) عموما ماهيت خشونت بار و مهار ناپذير مي گيرد. به اين جهت رهبران جديد که پس از فرو پاشيدن رژيم نجيب االله در سال 1992 به قدرت رسيدند با ذهن و بينش سنتي اما ابزار و امکانات مدرن مثل "حزب" و "تفنگ" و "ايدي ولوژي" به مديريت کتله هاي قومي-اجتماعي پرداختند. اين رهبران کوشيدند با ايجاد حاکمي ت هاي خودمختار نظم و سلطه خود را همانند خان ها بر ساير قلمروها نيز اشاعه دهند ام ا تفنگ هاي "خودکار" روابط خونيني را در تعادل اجتماعي پديد ا ورده و خريطه عقده هاي فسيل شده را به گونه مهار ناپذيري باز گشود. *** درا مدی بر تاريخ تجدد در افغانستان ( 1869-1919 م) محمد نصير مهرين* مقدمه نايل شدن به ا گاهي شايسته درباره فرايند تجد د درافغانستان و دريافت راه هاي چگونگي سي ر همراه با افت و خيز هميشگي ا ن مستلزم بهره مندي از اسناد و مدارک بسيار است. با تا سف بسيار ام ا از داشتن چنان مدارک لازم و کافي که در توجيه و تبيين خاستگاه تجدد در جامعه افغانستان کارساز باشد تا هنگام تهيه اين نبشته محروم هستيم. تا هنوز مايه بيشترينه اسناد و مدارک ميس ر و مرجع به منظور ا شنايي با تحولات و پديد ا يي اصلاحات تابعه ا ن کتاب هايي است در زمينه تاريخ سياسي و تا حدودي در زمينه ادبيات افغانستان. در ا غاز بايد گفت که تجدد را در اين نوشتار به مفهوم «امروزين شدن» (که در افغانستان بيشتر به مفهوم «عصري شدن» ياد مي شود) به کار برده ايم. هرگاه کار برد اين مفهوم در بستر زمان مشخص طرف توجه قرار نگيرد PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 16
انطباق ا ن ابهام ا ميز خواهد بود. مثلا اگر چاپ نشريه يي را ملاک سنجش فرايند تجدد قرار دهيم انتشار نخستين نشريه به نام شمس النهار را در افغانستان در سال 1875 مي توان گامي در راه تجدد پنداشت. اما انتشار جريده حبيب الاسلام را در دوره امارت کوتاه حبيب االله کلکاني (درسال 1929) نمي توان يک حرکت تجدد خواهانه شمرد زيرا اين نشريه از ملزومات حرکت به عقب و ارتجاع بود. 1 در دوره هايي که نيازهاي اجتماعي اقتصادي و فرهنگي ابزار وسايل و نهادهاي جديدي را با مضمون و محتواي جديد مطالبه داشته است معيار سنجش نيز سطح رشد فکري و نهادينه شدن تفکر درا ن دوره است. با اين درک کاربرد اصطلاح تجدد طلبي در افغانستان در زمينه هاي ديگري چون سعي براي ترويج صنعت تا کيد بر اصل مردم سالاري و دموکراسي توجه به حقوق زنان و غيره در مقاطع بعدي اين نوشتار در سنجش و معرفي فرايند تجدد در افغانستان مطرح مي گردد. باوصف ا ن که کتاب هايي که به تاريخ سياسي افغانستان معاصر مي پردازند فقط تا حدودي زمينه هاي جامعه شناختي عامل دين و مذهب ويژگي هاي ساختار قبيله يي جامعه افغانستان و تنش هاي اجتماعي و سياسي در کشور را روشن مي سازند بازتاب تجدد در ا ثار ادبي و گستره ادبيات روزنه هاي جديدي را به روي محقق تاريخ معاصر افغانستان مي گشايد. 2 هنگام تحقيق در ويژگي تجدد و مطالعه سير تحول و اصلاحات در افغانستان به نظر مي ا يد که رويش تجدد از ضروريات و لزوم ديدها و سليقه هاي پادشاهان و حکمرانان افغانستان برخاسته است 3 همان گونه که مصيبت ها و مظالم و ناهنجاري هاي نکوهيده بسيار را نيز در عملکرد قدرت مندان مي يابيم. تصميم حاکمان قدرت براي پيش راندن جامعه به سوي تجدد و يا سعي ا نها در توقف ا ن نقش مهم داشته است. از اين خاستگاه عنصر تجدد از دوره دوم امارت شيرعلي خان (1879-1867) - که سرا غاز تجدد خواهي و عصري سازي خوانده مي شود- تا زمانه ما همواره به يک منوال نمانده است. سهم عناصر و مراکز غير درباري براي دسترسي به تجدد (مانند کارکردهاي شاعران نويسندگان هنرمندان و متفکران) بسيار مهم بوده است اما ايجاد هوا و فضا براي رشد تجدد با استفاده از منابع رسمي و دست يازيدن و يا مانع شدن ا ن به دست دولت ها بوده است. 4 درهمين راستا موانع مشخص داخلي و خارجي نيز اهميت بسيار مي يابد موانعي که روند بسطي تجدد را در افغانستان به گونه گسسته و بارها پس رونده مواجه ساخته است. اهميت اين موضوع زماني بيشتر هويدا مي شود که جامعه افغانستان را در نهايت به دور مانده از مسير تجدد عقب افتاده و عقب نگهداشته شده مي بينيم. چند باري که گام هايي تجدد ا ميز برداشته شده است بدون طي کردن سير طبيعي و هماهنگ با افت و گسست مواجه گرديده است. اگر گلوي نخستين جلوه هاي تجددجويي و نو ا وري در افغانستان دوره شيرعلي خان را عامل مانع شونده استعمار بريتانيا درهم فشرد در دوره امير عبدالرحمن خان (1880-1901) 5 استبداد حاکم اجازه کوچکترين حرکت تجدد خواهانه را نمي داد و در دوره امير حبيب االله خان (1900-1919) 6 دست مطلقيت امير و درباريان هم انديش او بود که با خشم و قهر صداي تجدد طلبي زمانه را در سال 1909 خاموش کرد. اما تلاش براي دسترسي به تجدد ادامه يافت. اين تلاش ها با PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 17
کارکردهاي جمعي ديگر از نوجويان و متبارزتر از همه محمود طرزي فرا روييد. در دوره اصلاحات امان االله خان (1919-1929)7 عامل سخت جان نظام قبيله يي با واکنش مذهبي در دشمني و ستيز خونين افتاد. سرکوب مبارزات اصلاحي که از نخستين ا زمون هاي پارلماني دوره هفت و هشت شوراي ملي (درعصر سلطنت محمد ظاهر شاه (1933-1973)) به ميان ا مده بود فقط از روحيه و مکانيسم قدرت انحصاري دربار برخاسته بود. دربار سلطنتي در دهه (1340 1960 خورشيدي) بدون مواجه شدن با فشارهاي خارج از حوزه قدرت خود طي برنامه هايي چند زمينه رشد نهادهاي اقتصادي را با تحمل پاره يي از فعاليت هاي سياسي مخالفان خويش فراهم ا ورد. در اوايل دهه مذکور از ا ن جا که دولت دودمان سلطنتي پس از سرکوب مداوم مخالفين خود سرانجام در موقعيت بهتر و محکم تر قرار گرفت و فرصت و امکان سمت و سو دادن جامعه را نيز داشت کانون اصلي تعاطي نظر و مشاجره شد. درنتيجه تضادهاي دروني خانواده حاکم سلطنتي محمد ظاهر شاه برا ن شد تا صدراعظم محمد داود خان (که پسر عمو و شوهر خواهرش نيز بود) را به گونه قانوني ملزم به نشستن در خانه سازد. 8 پس از يک دهه تجربه دموکراسي سازمان داده شده از جانب حلقه هاي حاکم محمد داودخان با کودتا بار ديگر وارد صحنه شد و پايان سلطنت و ا غاز جمهوريت را در افغانستان اعلام کرد (1973). حرکت داودخان در واقع تداوم همان جنگ هاي خونيني در تاريخ معاصر افغانستان بود که پسران عمو و يا برادران به جان هم مي افتادند و کارنامه سياه و تبهکارانه به جاي مي گذاشتند. در هرحال کودتاي 1973 در مقايسه با جريان ده ساله حاکميت جناح محمد ظاهر شاه گامي قهقهرايي بود. 9 موانع سر راه تجدد در افغانستان را در بستر ناسازگاري موجود در جامعه در عوامل زير برجسته تر مي يابيم: عامل استعمار و تجاوز بيگانه جنگ هاي قدرت طلبانه عامل شورش برخي ازمتعصبان مذهبي عامل مطلقيت دودمان و شخص پادشاه و امير و نبود زمينه هاي موقع دهي به ساير نهادهايي که متضمن رشد و حفاظت روند تجدد در افغانستان مي توانستند باشند. با وصف موجوديت اين عوامل در چند دهه پسين گام هاي متنوع تجدد طلبي بيشتر به گونه ا ميزه يي از تجدد و سنت در افغانستان برداشته شده است. پاره يي از ا نچه مي توان معضل تاريخي تجدد در افغانستان ناميد در واقع از سرچشمه همين ا ميزش تجدد و سنت ا ب مي خورد. پيامد اوضاع نشان دهنده ا ن است که ني ت برخاسته از هدف مقابله با پس ماني عقب افتادگي اقتصادي- اجتماعي تمايل به واکنش هاي حرکت سريع از طرف برخي از حلقه هاي سياسي با برنامه هاي ا رماني گرايش به عبور شتابزده از دوره هاي معين تاريخي براي جبران پس ماني و قراردادن کشور در سطح ممالک ديگر و کوشش براي ا وردن نوعي عدالت اجتماعي در سراسر افغانستان بيشتر در گونه هاي تلقي از سوسياليسم شکل پذيرفت. در دهه 1340 خورشيدي به ويژه در نهادهاي سياسي که در ميان جوانان شهرها و تا حدودي روستاها هواخواه داشتند برنامه هاي سوسياليسم خواهي-با الگوهايي از ا نچه در باره شوروي و چين تبليغ مي شد- به سرعت ايجاد شده بود. اين نهادها همزمان با نهادهايي چند با برنامه هاي اصلاحي و در چهارچوب فعاليت پارلماني خواهان جد ي تجدد شمرده مي شدند. PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 18
در ميان گونه هاي موجود تجدد خواهي در تاريخ معاصر افغانستان کودتاي پيامد زاي ثور (ارديبهشت) 1357(1978 ميلادي) را ادامه سنت حفظ قدرت انحصاري در راستاي تبعيت از ا رزوهاي رهبري اتحاد شوروي از ميان رفته به شکل تسلط تک حزبي و اختناق در سايه پندار تحقق تجد د و پيشرفت مي توان خواند. اين کودتا که برنامه هاي کاري تغييرات عاجل را با خود داشت به دليل عدم مقابله با چهارچوب استبداد کهن و مضاف برا ن غلبه مصالح شوروي بر مصالح ملي افغانستان بيشتر باعث انگيزش مخالفت ها در سطح کل کشور گرديد. در بيشترين مراحلي که تاريخ افغانستان به گونه هاي مختلف شاهد حرکت مفهوم تجدد بوده است دست نگري کشورهاي پيشرفته و بهره گيري از الگوي ا ن کشورها چهره تجدد صادراتي از خارج را به خود گرفته است. بدين ترتيب تجدد به شکل ناهماهنگ و ناموزون رشد کرده است و فقدان برنامه هاي اصلاحي که بر اصل اتکا به خود بنا شده باشد اين ناهماهنگي و ناموزوني را افزايش بخشيده است. در اين نوشتارکوشش شده است تا رويش تجدد و ويژگي هاي گسست ا ن از عصر امير شيرعلي خان تا ا غاز عصر امان االله شاه (1869-1919) به کاوش گرفته شود. تذکار اين نکته لازم مي نمايد که حال و احوال نيروهاي حاکم در افغانستان اوضاع زمانه و عوامل کارساز و مو ثر ا ن موج هاي تجدد طلبانه و واکنش هاي سرزده عليه ا ن نفوذ موج هاي فرهنگي و سياسي کشورهاي ديگر همه و همه در زمينه ادبيات معاصر افغانستان بازتابيده است. نبود بحث کافي پيرامون تجدد در ادبيات معاصر افغانستان در اين مقاله به دليل ا گاهي نگارنده از سهم صاحب نظران با صلاحيت در عرصه ادبيات و فرهنگ موجه خواهد بود. از اين رو در اين نبشته به بازتاب ادبي تجدد در افغانستان به اشاره هاي کل ي بسنده خواهد شد. يکي از مسايل بحث برانگيز در مطالعه ويژگي هاي سير ا فت و خيز تجدد در افغانستان اين نکته است که برخلاف نظريه رايج مبني براين که پيش زمينه هاي اقتصادي در زايش و رويش حرکت هاي فرهنگي و ادبي نقش قاطع دارد تعقيب سير تجدد طلبي در افغانستان نشان داده است که تغييرات در حيات اقتصادي و سياسي از کانون هايي تا ثير پذيرفته است که پيشتر از ظهور عامل تحولات اقتصادي ايجاد شده است و يا مانند تا سيس جريده شمس النهار در توازي با ا ن پا به عرصه نهاده است. تا سيس مدرسه علوم حبيبيه درسال 1903 ميلادي و نقش معلمان هندي در کنار نقش ساير شخصيت ها مي تواند مدلل استدلال در اين زمينه باشد. * * * امارت امير شيرعلي خان در تاريخ افغانستان معاصر زايش و رويش نخستين جلوه هاي تجدد را در دوره دوم امارت امير شيرعلي خان (1867-1879) مي توان ديد 10 و اين سخني است که اهل پژوهش در افغانستان در ابراز ا ن توحيد نظر دارند. با ا ن که ديدگاه ها در بيان و حدود نقش تجدد و انگيزه ها و عوامل رويش ا ن يگانه نيست اما همه قلمزنان عرضه تاريخ براين نظرند که پاره يي از نوا يي ها در حيات جامعه بي تحرک از پا افتاده جنگ زده و ويران افغانستان در دهه 1870 رونما شده است. PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 19
ا ن چه در اين دهه براي نخستين بار ظهور يافت زمينه هاي زير را احتوا مي کرد: در عرصه اداره امور با حفظ قدرت امير در ساختار نظام خودکامه شخصي- خانوادگي تغييراتي به عمل ا مد که تشکيل هيات وزراء (کابينه) را باخود داشت. مطبعه (چاپخانه) به ميان ا مد و به کار ا غاز کرد. توليد تمبر ا غاز شد و پ سته رساني ترقي کرد. ارتش (اردو) به گونه منظم و منسجم ايجاد گرديد. پي ريزي و ايجاد شهر جديدي به نام "شير پور" يا "شيرا باد" در يکي از نواحي کابل با سهمگيري چندين هزار کارگر ساختماني روي دست گرفته شد. تحصيل ماليات به گونه نقدي (به جاي گونه پيشين که جنسي بود) اعمال گرديد. وقتي دولت ارتش منظمي را ايجاد کرد ضرورت تعليم به ارتشيان و انتشار رساله هاي درسي و ا موزشي براي ارتش به وجود ا مد. برخي اصطلاحات به عنوان القاب رسمي کارمندان بزرگ دولتي رايج گرديد. چاپخانه سنگي تا سيس شد و به چاپ جزوه ها و رساله هاي دولتي پرداخت. بيشتر امور تدريسي به واسطه خارجياني که در افغانستان استخدام شده بودند انجام مي شد. مثلا شخصي به نام قاضي قادر که تا واپسين لحظات زندگي امير شيرعلي خان در شمال افغانستان او را همراهي مي کرد سررشته امور را در دست داشت و اصلا از هند بريتانيايي ا مده بود. وسايل و ادوات چاپ نيز از هندوستان وارد شده بود. روند چنين دسترسي به عرصه هاي تازه و کاربرد ا نها در افغانستان ا ن دوره با استفاده از امکانات و وسايلي که از خارج ا ورده شده بود بنياد ديرپاي وگريز ناپذيري در حيات اقتصادي اجتماعي فرهنگي و نظامي افغانستان و با تصويري از نياز به خارج داشتن و دست نگرشدن به امکانات خارجي و در نتيجه وابستگي به بيگانگان به جا نهاد بنيادي که ماده اش را از فقدان امکانات داخلي به دليل بي کفايتي هاي پيشينه و تداوم جنگ هاي تبهکارانه مي گرفت. مسلم است که حين برشمردن پاره يي از موارد اصلاحات درا ن هنگام اين پرسش مطرح خواهد شد که چهره و شکل نهادهايي که در معرض تغيير و اصلاح قرار گرفت چگونه بود در دوره هاي ا غازين پيدايش افغانستان نوين رسم اداره امور چنان بود که شخص شاه (و بعدها امير) نه تنها به روابط خارجي کشور مستقيما مي پرداخت به رتق و فتق کليه امور جامعه و مسايل خواص و عوام نيز مي پرداخت. البته شخصي با عنوان "وزير" به گونه رابط با مجريان امور توظيف مي شد صنعت بهره مندي از امکانات قومي- قبيله يي و تدبير امور جنگي ايشان بر ساير خصايص برازندگي داشت مانند وزارت پرقدرت سردار فتح خان در کنار پادشاهي ضعيف محمود (بار اول 1800-1803 و بار دوم 1809-1829). هنگام تشديد جنگ هاي دودماني ميان سلسله سدوزايي و سلسله نوپاي محمدزايي انتخاب وزير نماد تعادل قدرت و ا شتي و سازش را به خود گرفته بود. تداوم جنگ ام ا اشتغال وزير را به امور جنگي بيشتر مي ساخت و پيروزي و يا شکست يک پادشاه نيز مديون توفيق يا عدم توفيق وزير وي در عرصه جنگ شمرده مي شد. در دوره امير دوست محمدخان (پدر شيرعلي خان) اداره انحصاري همه امور کشور (که شامل PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 20
مناسبات خارجي نيز مي شد) در بسياري از سطوح در اختيار شخص امير بود. پيشر گفتيم که اصلاحات امير شيرعلي خان به تقسيم نسبي کارها و ايجاد هيا ت وزرا انجاميد. در دوره اصلاحات او اين وزارت خانه ها به وجود ا مد: - صدر اعظم: سيد نور محمد شاه خان فوشنجي و بعد از مرگ او (درسال 1877) مستوفي حبيب االله خان. - وزير حربيه: حسين علي خان سپهسالار - وزير داخله: عصمت االله خان حشمت الملک - وزير خزاي ن: احمدعلي خان تيموري - وزير ماليه : حبيب االله خان وردک - وزير خارجه : ارسلاخان غلجايي - سرمنشي شاه : ميرزا محمد حسن خان دبير الملک. از اصلاحات مهم دوره امير شيرعلي خان بهبود اداره پ ست بود. چاپ تمبر و تا سيس چاپارخانه ها در تسريع انتقال پيغام ها و خبرها مو ثر بود. پيشترها ارسال مکاتيب دولت و يا فرستادن مکتوب به کشورهاي خارجي به واسطه قاصد مخصوص اجرا مي شد. با ا وردن اصلاحات در زمينه اداره پ ست در بالا حصار کابل پ سته خان يي به نام «چاپارخانه» ايجاد شد و پ سته خانه هايي در هرکدام ازولايات بزرگ کشور البته به شکل ساده تا سيس شد. تمبرهاي پستي به قيمت يک شاهي و يک سنار در کاغذ سفيد به رنگ ضعيف چاپ و بالاي مکاتيب نصب مي گرديد. اين تمبرها به وسيله چليپا باطل مي گرديد و با قلم روي تمبرهاي مذکور عبارت "باطل شده" تحرير مي شد. براي حمل و نقل پست وقت معيني درکار نبود. انتقال پست مربوط بود به تکميل شدن تعداد معين مکاتيب. مکاتيب دولتي که کلمات «فوري و ضروري» روي ا ن نوشته شده بود پ سته فوق العاده محسوب مي شد و به وسيله پ سته رسان هاي سوار "چاپار" انتقال مي يافت. گرفتن ماليه در گذشته ها به گونه جنس صورت مي گرفت و برروي محصولات زمين عوايد ا سياب ها قيمت مواشي و گمرک ها استوار بود. بيشترين عايد مالي را زمين هاي حاصلخيز و محصولات ا ن تشکيل مي داد. اين نوع ماليه را پيش از جمع ا وري محصولات زمين به واسطه زمينداران مي گرفتند. اين عملکرد جابرانه ميراث دوره هاي جنگي ديرينه در افغانستان بود. دولت معاش کارمندان دولتي را نيز از ماليه مردم تا ديه مي کرد. در چهارچوب اصلاحات امير شيرعلي خان براي اولين بار راجع به ترتيب تحقق و تثبيت ماليه اراضي به اساس حاصلات عملکرد زراعتي درهر سال و تعيين حقوق ماليه به روي ا ن قدم اساسي برداشته و مقرر گرديد که حاصلات زراعتي هر منطقه قبل از رفع خرمن به ذريعه هيا ت در محل زرع و برداشت ا ن از قيد وزن کشيده و به استناد مقررات معينه مطرح و حقوق ماليه ا ن تثبيت گردد. با ا ن که اين طرزالعمل نيز با نبود کارمندان فني با موانع مواجه شده و دچار تعديلاتي شده بود اما به مقايسه با راه و روش پيشين چاره جويي هاي اصلاحي به شمار تواند ا مد. PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 21
در دوره امارت شيرعلي خان ارتش منظم جايگزين نيروهاي جنگي اجير شد که از اقوام افغانستان در بدل پول و جنس و تقسيم غنايم گرد ا مده بودند. شيرعلي خان ارتش را به نيروهاي پياده سواره و توپچي تقسيم کرد. اردو (ا شرت ( افغانستان در دوره اصلاحات او مشتمل بود بر 57 غ ند (گ ردان) پياده نظام (داراي 34 هزار و چند صد نفر) 20 غ ند سواره (داراي يازده هزار و چند صد نفر) و 26 باتري توپ کوهي و سواري و قبلي (داراي يک هزار و پنجصد نفر). به منظور ا موزش نظاميان مدرسه ا موزش حربي (مکتب حربيه) تا سيس شد که معلمين ا نها از هند بريتانيايي استخدام گرديده بودند. 11 ساختمان شهر جديد در کابل يکي از ملزومات طرح اصلاحات امير شيرعلي خان بود. ساختن وزارت خانه ها اسکان کارمندان اداري و نظامي جوانه هاي رو به رشد حيات اقتصادي در زمان فارغ از جنگ نياز به ا باداني و بهره مندي از مزاياي شهرنشيني را ايجاد کرده بود. پي ريزي نافرجام شيرپور بخشي از طرح کلي در گستره اصلاحات امير بود. البته يک سده پيشتر احمد شاه دراني نيز با در نظرداشت ويژگي ها و نيازهاي زمانه شهر احمد شاهي را در قندهار پي ريخته بود. به توازي اين نوا وري ها در حيات پايتخت و بروز جلوه هاي مو ثر ا ن در ولايت هاي ديگر افغانستان نخستين بار در کشور جريده يي سرکشيد به نام شمس النهار (1875) که خود نمود و مظهري از تجدد در سطح کلي در افغانستان بود. شمس النهار براي مامورين و کارمندان دولتي مقيم در پايتخت و ولايات توزيع مي شد و در انتخاب مطالب گاهي از اخباري که در چند کشور خارجي چاپ مي شد و به دربار کابل مي رسيد بهره مي گرفت. در گذشته ها رسم برا ن بود که کاتبان دربار گزارش هاي اخبار را قلمي مي نوشتند و امير و چند تن از رجال دربار از ا ن استفاده مي کردند. رساله ها در مجموع در چاپخانه هاي هند بريتانيايي به چاپ مي رسيدند. نخستين شماره شمس النهار در 16 صفحه در مطبعه سنگي دارالسلطنه کابل منتشر شد. اين شماره شمس النهار مي تواند به تنهايي ا يينه يي باشد از چهره امکانات فرهنگي ادبي و فرا ورده هاي دانش ا ن هنگام در افغانستان. براي مزيد معلومات و ا شنايي به ا رزوهايي مندرج درا ن و براي راه ب ردن به سياق کلام و سطح ويژگي هاي نگارش ا ن هدف و مرام نشراتي يا جريده را از نظر مي گذرانيم: بر ا يينه ضمير صاحبان فضل و کمال و واليان با عز وج ل مخفي نماناد که در اين ا وان سعادت اقتران که خلايق مملکت افغانستان و ترکستان به زير سايه هما پايه بندگان سکندر شا ن اشرف امجد امير شيرعلي خان بهادر ادام االله عمره و اقباله و اجلاله درنهايت امن و امان و ا سايش دارند و همواره دعاي دولت ابد مدت مي نمايند و رعايا وشرفاي اين ديار متوجه کمالات گرديده شوق ديدن اخبارات وحصول فوايد از ا ن ورزيدند لهذا اق ل العباد ميرزا عبدالعلي حسب الفرمايش احباب صدق ا ثار مسمي به شمس النهار را در مطبعه کابل جاري نموده اخبارات صدق ا ثار ترکستان و بدخشان و بخارا و هرات و روس و قندهار و غيره حدودات را از دفاتر سرکار والاتبار حاصل نموده در PDF Provided by hreza for Ketabnak.com 22