هدنسیون نانز و هناهام نونج یکلرز الهش بر بلندترین تخت جهان هنوز بر ماتحت خود نشستهایم پيشانینوشت این نوشتار جملهای از مونتنی است. در ميان اندیشمندان فرانسوی مونتنی را دوستتر دارم. به خاطر واقعگرایی زمينیاش. مونتنی حقيرترین و در عين حال حياتیترین جلوههای هستی ا دمی را انکار نمیکند. ا نها را بزرگ میکند و پيش چشم میا ورد تا باور کنيم ا دمی تا چه حد در قيد و بند جسم خویش گرفتار است. انتخاب ا ن جمله بر سردر این نوشتار هم از همين روست. سادهانگارانه است اما حقيقت حاکم بر ماتحت ما نيرومندتر از ا ن است که با تمسخر و شوخی نادیدهاش بگيریم. مونتنی این حقيقت را این گونه توصيف میکند حقيقت ناگزیر اسفنکتر را: «ا ن اسفنکتری که مسي ول تخليه شکم ماست انبساط و انقباضهای مناسب خود را دارد فارغ از خواستههای ما و حتا مخالف ا نها.» 1 این مقدمه مزین به مونتنی به این دليل اینجا ا مده است که از همين ابتدا تکليفم را با خواننده این متن روشن کنم. متنی که در پی خواهد ا مد درباره جسم است و ویژگیهای زیستی ا ن. و مشخصتر بگویم درباره جسم و روان زنانه است و فراز و فرود هورمونهایش. درباره ملال کروموزوم ایکس 2 و پيامدهایش. درباره سندرمی ظاهرا تازه شناخته شده و باطنا کهن به نام اختلالات روانتنی مربوط به قاعدگی که دستکم قدمتی همسان با بقراط دارد. قرار است این بحث را باز کنم که ا یا این اختلال که از این پس برای راحتی کار فقط نام 1
اختصاریاش ) یپ اماس) را به کار میبرم در کار نوشتن خلاقه تاثير دارد یا نه قرار است این پرسش را به بحث بگذارم که چرا در ا ثار نویسندگان زن هيچ اثری از این ویژگی زیستی وجود ندارد برای وارد شدن در چند و چون این پرسشها ابتدا باید تعریفی کوتاه داده شود از این سندرم و مختصات ا ن. این سندرم و همه مشقات و مشتقات ا ن در کتاب اخيرم به تفصيل و تشریح بيان شده کتابی با موضوع زن و با رویکرد پزشکی و روانشناسی به نام زنها و ا دمها. کتاب در دست ناشر است و در حال گذراندن مراحل انتشار. پس خودم را برای این بخش از مقاله به زحمت دوباره نمیاندازم و عين تعریف را از کتاب فعلا منتشر نشدهام نقل میکنم تا بعد برسم به جوابهای ا ن دو پرسش که در خلال چند سطر پيش مطرح شد. انگلوساکسونها خونریزی ماهانه زنان را «لعنت ماهانه» مینامند. در سومين ویرایش راهنمای تشخيصی و ا ماری اختلالات روانی 3 (1987 (DSM-III-R از اختلال روانی جدیدی نام برده شده که نام اختصاری ا ن اماس» 4 است. اگر به راه نامگذاری از نوع» یپ انگلوساکسونی برویم میتوانيم نام این اختلال جسمی- روانی را «جنون ماهانه» بگذاریم. کاترینا دالتون پژوهشگر- درمانگر بریتانيایی نخستين نظریهپرداز در زمينه پیاماس در سال 1978 کتابی نوشته است با عنوان ماهی یک بار. این کتاب در حال حاضر یکی از منابع مهمی است که در زمينه اختلال پیاماس وجود دارد. بسيار پيشتر از دالتون و البته 400 سال پيشتر از ميلاد مسيح بقراط این اختلال را این گونه تشریح کرده است: «اخلاط فاسد که میکوشد راه خود را به خارج از زهدان بيابد این مشکل را ایجاد میکند.» 5 اما گویاترین و امروزیترین تعریف را کاترینا دالتون اراي ه میدهد. دنيز راسل به نقل از دالتون در کتاب زنان جنون پزشکی میگوید: «کاترینا دالتون نظریهپردازی مهم در عرصه پیاماس که سالها ري يس کلينيک بزرگی در لندن بوده است ادعا میکند که اصطلاح پیاماس انواع گوناگون نشانههایی را در بر میگيرد که در دورهای معين به دنبال مرحلهای بدون نشانه در هر چرخه قاعدگی بروز میکنند. این مرحله ممکن است در فاصله تخمکگذاری تا روز چهارم قاعدگی قرار داشته باشد. او توضيح میدهد که اصطلاح پیاماس زمانی برگزیده شد که هنوز نفهميده بودند این نشانهها میتوانند در زمان قاعدگی و تخمکگذاری نيز بروز کنند... دالتون 2
میگوید اصطلاح تنش پيشقاعدگی تنها نشانههای روانی را در بردارد: افسردگی بیحالی و زودرنجی. پیاماس هم این نشانهها و هم نشانههای جسمانی مثل ا سم ميگرن و صرع را دربرمیگيرد... او میگوید "تصویر زنان به صورت موجوداتی دمدمیمزاج تغييرپذیر متلون و مشکلپسند" و بیمنطقی ادواری ما را میتوان بر اساس اوج و فرود هورمونهای قاعدگی تبيين کرد. دالتون ادعا میکند نشانههای پیاماس در چهار روز قبل از قاعدگی و چهار روز اول قاعدگی شدیدترند.» 6 دالتون توصيف و تشریح خود را از این اختلال با پيش کشيدن کارکرد هورمونها تکميل میکند. اینجا نيز پای کژکاری هورمونهای طبيعی در ميان است. به عقيده دالتون در روزهای پيش از قاعدگی ميزان پروژسترون پایين میا ید. اصلا او پیاماس را «بيماری کمبود پروژسترون» مینامد. اما از نظر او ا نچه سبب میشود علایم این کمبود هورمونی به شکل اختلالات روانی تشدید شده بروز کند خلق ادواری زنان و یا همان سيکلوتایمياست که به فراز و فرود عصبی حاصل از کاهش پروژسترون دامن میزند. بنابر تعریف دالتون و دیگرانی که در این زمينه نظریهپردازی کردهاند و با تکيه بر فرضيه «کروموزوم افسرده» میتوان به فرمول سادهای برای پیاماس دست یافت: پیاماس. خلق ادواری و کمبود پروژسترون مساویست با 3 برای روشنتر شدن تعریف این جنون زنانه و نقشی که در زندگی اجتماعی و خانوادگی زن دارد باید نشانههای این اختلال به زبان سادهتری برشمرده شود. بر اساس کتاب ماهی یکبار دالتون در ایران کتابی منتشر شده است با عنوان مشکلات پيش از عادت ماهانه. این کتاب منبع اصلی خود را همان کتاب دالتون قرار داده و با ضميمه کردن ا خرین اخبار و نتایج تحقيقات درباره پیاماس منبع خوب و جامعی است که به زبان ساده این سندرم را معرفی میکند. برای روشنتر شدن تعریف این اختلال به زبان توصيفی و ساده همين کتاب اکتفا میکنيم: «... تا به حال بيش از 150 نشانه متفاوت برای ا ن گزارش شده است که برخی از موارد مهم ا ن عبارتند از نفخ شکم سردرد سرگيجه تشویش و اضطراب دردناک شدن پستانها گریههای بیدليل افسردگی خستگی بیحالی عصبانيت بیدليل تحریکپذیری حواسپرتی تشنگی تمایل شدید به خوردن مواد قندی و تورم دستها و
پاها... شدت پیاماس از خانمی به خانم دیگر بسيار متفاوت است. طول دوره پیاماس نيز در افراد مختلف فرق میکند. گاهی به یک تا دو روز پيش از عادت ماهانه محدود میشود و گاهی حتا دو هفته طول میکشد... با افزایش سن و همچنين پس از هر بارداری نشانههای پیاماس شدیدتر میشود. به همين دليل پیاماس در بيشتر بيماران بين سی تا چهل سالگی تشخيص داده میشود و به همين علت در سال 1963 دکتر استيسی نام "نشانگان دهه سوم زندگی" را روی این اختلال گذاشت.» 7 با توجه به نامگذاری دکتر استيسی باید دریافت که در زندگی خانوادگی و سالهای زندگی مشترک پیاماس تا چه حد میتواند برای زن و مرد سرنوشتساز باشد. همين «نشانگان دهه سوم زندگی» ثابت میکند که زن در اوج زنانگی خود و در سالهای کامل بودن با همه مختصات زن بودن روبهرو میشود. استعاره «زن سیساله» بالزاک هم اینجا معنا پيدا میکند. به راستی چرا یکی بزرگترین نویسندگان قرن نوزدهم نام رمانش را زن سیساله میگذارد ا یا سیسالگی ا غاز زندگی تازهای است سیسالگی سن بلوغ زنانه است. بعضی نظریات روانشناسی سن رشد کامل عقلی و شخصيتی انسان را فارغ از جنسيت بيست و هفت سالگی میدانند. به نظر میرسد سه سال مدت زمانی کافی برای جاافتادن در قالب رشدیافته و کامل باشد. در سیسالگی همه چيز ا زموده شده. زن از دخترانگی و جهان خاص ا ن فاصله گرفته است. اکثریت زنان در این سن ازدواج کردهاند و مادر شدهاند. عقده باکرگی گشوده شده و زن با هدف دور از دسترس خود یعنی مرد از نزدیک ا شناست. سیسالگی فرصت و مجال ظهور کامل یک زن با همه برتریها و فروتریهای سرشتی است. چيزی برای پنهان ماندن وجود ندارد. زن در بالاترین نقطه بروز همه زنانگیهای مادی و معنوی است. هورمونها با بینظمیهای نظاممندشان فرمانروایی میکنند. زن با هستی یکپارچه خود در برابر جهان عرضاندام میکند. زن سیساله در محاصره هستی خویش است. در محاصره عشقهای ادواری و جنونهای ماهانه خود. او با هورمونهایش تصميم میگيرد. هورمونها نامنظمند و تصميمها ناپایدار. هستی هيستریک او به دنبال عشق است و هيجان. اما باید اندوهناکی ژنها را هم تاب بياورد. گهواره تهی اندام زنانه هر ماه فرو میریزد. زن هر ماه زلزلهای را از سر میگذارند. زلزلهای با قدرتهای متفاوت تخریب. ویرانی 4
مکرر این گهواره بر جان و جسم تاثير میگذارد. بقراط میگفت اخلاط فاسد خود را به در و دیوار میکوبند تا راهی به بيرون بيابند و پزشکان امروزی میگویند کاستی و فزونی هورمونهاست که بر سيستم عصبی اثر میگذارد و این گونه میشود. این گونه میشود که زن در روزهایی از ماه تحریکپذیر میشود پرخاش میکند گریه میکند حسادت میکند بهانه میگيرد سردرد میگيرد خشمگين میشود فریاد میکشد و اطرافيان را حيرتزده میکند. توصيف سيمون دوبووار از وضعيت فروکاهنده قاعدگی نيز قابل تامل است: «اعضای زنانه ا سيبپذیرترند. کارشان ظریف است. نيروی عضلانی تحمل و چابکی زن کمتر از مرد است. عدم تعادل ناشی از ترشح هورمونها سبب ایجاد بیثباتی عصبی و انقباض و انبساط عروق میشود. بحران قاعدگی دردناک است: سردردها کوفتگی درد نواحی شکم فعاليتهای عادی را دشوار و حتا غيرممکن میکند. غالبا ا شوبهای روانی نيز به این ناراحتیها افزوده میشود زن عصبی و زودخشم میشود این که زن هر ماه از حالت نيمه بيگانه بودن با خود گذر کند امری رایج است از ا ن هنگام کنترل سيستم عصبی و سيستم سمپاتيک از طریق مراکز مربوط تامين نمیشود اختلال در گردش خون بعضی خودمسمومسازیها سبب میشود که پيکر به پردهای که بين زن و جهان قرار میگيرد به مهی سوزان که بر زن سنگينی میکند خفه و جدایش میکند بدل شود: در خلال این تن غما لود و منفعل سراسر جهان وزنهای بسيار سنگين است. زن ستمدیده و غرقه از خود بيگانه میشود زیرا با بقيه دنيا هم بيگانه شده است.» 8 فکر میکنم این تعریف و توضيح کافی باشد برای معرفی این جنبه تقریبا مسکوت مانده از حيات زنانه. پس حالا بیمعطلی برویم سراغ دو پرسش بنيادی این مقاله. ا یا پیاماس الف: و قاعدگی در فرایند نوشتن خلاقانه زنان نویسنده نقش (مثبت یا منفی) دارد ب: چرا در ا ثار- به ویژه زنانه- زنان نویسنده تعریف و توصيف موقعيت قاعدگی و مشتقات ا ن وجود ندارد درباره پرسش اول بدون مدرک و سند چيزی نمیتوان گفت. طبيعتا از جنبههای خصوصی بيولوژی زنان نویسنده هنگام نوشتن بیاطلاعيم. پاسخگویی به این پرسش و تامل در ا ن مستلزم تحقيقات ميدانی و دست کم اراي ه پرسشنامهای به یک جمعيت ا ماری محدود از نویسندگان زن است. این نياز هنگام نگارش این مقاله ا شکار شد و لازم شد نتایج 5
یک تحقيق ميدانی را به شکل نموداری مجزا ضميمه این نوشتار کنم. شک نداشتم که مقاله حاضر بدون چنين ضميمهای کامل نخواهد بود. بنابراین یک فهرست سیتایی از زنان 28 نویسنده معاصر تهيه کردم که در نهایت توانستم برای نفرشان پرسشنامه را بفرستم. محدود بودن این جمعيت ا ماری به دليل محدودیت تعداد زنان نویسنده است. کسانی که به شکل حرفهای به نوشتن مشغولند بسيار نيستند. شاید تعدادشان از پنجاه شصت نفر فراتر نرود. پرسشنامهای هم تنظيم کردم با پنج پرسش چند گزینهای. نتایج ا ماری و تحليل حاصل از ا ن را در پایان این مقاله ا وردهام. شاید با این روش مستند معلوم شود چه تعداد از زنان داستاننویس ایرانی با این سندرم ا شنایی دارند و این که ا یا در روند خلاقيت و ا فرینشگری ا نان تاثيری دارد یا نه بازتاب اوليه انتشار چکيده این مقاله نيز نتایج جالبی داشت. در نظرات کتبی و شفاهی که نویسندگان زن به من اعلام کردند تناقض قابل تاملی دیده میشد. زن نویسندهای میگفت در دوران مذکور همزمان با شدت تحریکپذیری و افسردگی خلاقيتش نيز اوج میگيرد و دیگری که نظرش را پای چکيده مقاله گذاشته بود از کمکاری و حتا تعطيلی موقت فرایند نوشتن در این دوران شکایت کرده بود. همين نقيضها در بازخورد اوليه نشان میدهد این سندرم تا چه اندازه از فردی به فرد دیگر متفاوت است و اتفاقا همين ضد و نقيضها انگيزهای شد برای این که یک تحقيق ميدانی را ا غاز کنم. مشاهده نمودارهای این مقاله به خوبی نشان میدهد زنی که در ایران مینویسد تا چه اندازه با این سندرم تاثيرگذار- که امروزه جایگاه ویژهای در متن قوانين حقوقی بسياری از کشورهای اروپایی و ا مریکایی پيدا کرده- درگير است. بنابراین پاسخ پرسش اول را که وابسته به پاسخ زنان نویسنده است در بخش پایانی این مقاله دنبال کنيد. (کار به نظر من دشوار محاسبات درصدی و رسم نمودارها را سعيد طباطبایی لطف کرده و انجام داده است بماند که طرح اوليه و موضوع این مقاله هم پيشنهاد او بود!) و اما پرسش دوم: چرا این موقعيت زیستی که هر ماه زنان دست کم چند روزی با ا ن درگيرند جایی در توصيفهای واقعگرایانه نویسندگان ري اليست ندارد زنان در طول تاریخ نوشتن از بسياری از زنانگیهای خود سخن گفتهاند. از تجربههای تلخ و شيرین بارداری و 6
زایمان ) یب درنگ کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته اوریانا فالاچی به یادم میا ید.) از افسردهخوییها که به تنش در روابط با شوهر میانجامد (رمان چراغها را من خاموش میکنم زویا پيرزاد و بسياری از ا ثار فریبا وفی مثالهای مناسبیاند.) از گریزها و حتا از انواع خيانتهای جبرانی گاه و بيگاهشان (باز رمان چراغها... به یاد میا ید و اکثر ا ثار ا لبا دسسپدس ایتاليایی که نوع ا زادتر و بیقيدتر نمونههای ایرانی مثل زویاپيرزاد و فریباوفی است.) از جزیيات عشقورزی و خواستههای تنانه (داستانهای کوتاه مهسا محبعلی و شيوا ارسطویی.) از مرزهای یاي سگی و جهان چهلسالگی (و رمانی به همين نام از ناهيد طباطبایی.) از اروتيسم برهنهای که همسایه با پورنونویسی است (کتی اکر اولين مثال دم دست است.) از اضطراب و تحقير زن اول بودن. از رنج و لذت معشوق پنهانی ماندن. از همه چيز که در دنيای زنانه امکان وقوع دارد سخن گفتهاند. حتا از نوع زبان و نوشتار زنانه که نظریهپردازان فمينيستی همچون سيکسو و ایریگاری و کریستوا طرح کردند. زبان زنانه زبان بازدارندهای نيست. زن منطق نوشتاری و گفتاری خود را دارد. منطقی که از یک قانون پيروی می کند: ا زادی و گریز از نظم مردسالار. این رهایی و گریز در همه عرصههای نوشتن و در مورد همه موضوعات نوشتن تحقق یافته است. عشق و همه پسوندها و پيوندهایش در داستانهایی که زنان مینویسند نمود دارد. در ا ثار موسوم به عامهپسند به یک شکل و در ا ثار معروف به نخبهپسند به هزار شکل و ترکيب متلون و متعدد. هر چه به پایان قرن بيستم نزدیک شدیم زنان در نوشتههای خود زمينیتر شدند و رهاتر. بيان همه چيز در داستان مجاز شمرده شد. زنها با تماميت تنانه خود در متنهای نوشتاری ظاهر شدند. رمانهای شرمرو و محجوب دوران ویکتوریایی جذابيت پنهان خود را از دست دادند. امروز دیگر کسی دوست ندارد همچون جرج اليوت و خواهران برونته بنویسد. شرم زن دوره ویکتوریایی خریدار ندارد. حالا زنان حتا در کشورهایی با محدودیت فرهنگی و مذهبی- مثل ایران افغانستان پاکستان و سوریه- از سخن گفتن درباره هستی خود با همه مختصاتش ابایی ندارند. موج سوم فمينيسم نيز در این بیپروایی بیتاثير نبوده است. فمينيسم این سالها از شعارهای فمينيستی موج دوم فاصله گرفته است. دیگر بارداری و مادری انکار نمیشود. فمينيستها در کشورهایی چون فرانسه و انگليس و امریکا بر موهبت مادری به عنوان خصيصهای برتر 7
پافشاری میکنند و این موهبت به عنوان یکی از نظریههای فمينيستی متاخر جایگاهی ویژه دارد: نظریه «احيای مادری». این روزها چندان عجيب نيست که در خيابانها و قطارهای زیرزمينی پاریس مدام به زنانی بربخوری با شکمهای برا مده که یک دستشان به کالسکه کودک است و در دست دیگرشان کتابی جيبی برای مطالعه. در چنين شرایطی زنانگی با همه جزیيات فراتر و فروترش یک امتياز به حساب میا ید در برابر اقتدار انکارناپذیر جنس اول. ا ن تصویر متکثر زن فرانسوی در رمانها نيز تصویر ا شنایی است. در اوضاعی که به نظر میرسد دیگر زنان چيزی برای پنهان کردن ندارند توجه ما به چيزی جلب میشود که هنوز پنهان است. یعنی ا نچه موضوع این مقاله است و دردسر هميشگی زنان. همان دردسر ا شنایی که ا نگلوساکسونها به ا ن میگویند: لعنت ماهانه. با این همه قضاوت در مورد ا ثار خارجی ا سان نيست. دسترسی ما به ا ثار خارجی غالبا از مسير پردستانداز ترجمه است و همه میدانند که این مسير در کشور ما تا چه حد غيرقابل اعتماد است. امکان حذف و تحریف در ترجمهها بسيار است. ترجمه ا ثار زنان نویسندهای که دغدغههای طرح مساي ل زنانه دارند همواره با یک خطر بزرگ روبهروست: حذف و تحریف (و به تعبير مميزان ارشاد حتما تعدیل اصلاح و مميزی!) پس از خير قضاوت صریح و مستقيم در مورد ا ثار خارجی میگذرم با این توجيه که ترجمهها قابل اتکا نيستند. هر چند تقریبا بر این باورم نویسندگان دیگر جهان نيز در ا ثار زنانه خود قاعدگی و ملزومات ا ن را نادیده گرفتهاند. پس دایره بحث را محدود میکنم به نویسندگان ایرانی و سوال دوم این مقاله که از چرایی غيبت توصيف قاعدگی- به عنوان ویژگی زیستی نزدیک و ا شنا- حرف میزند. در کند و کاوی که در این ده سال در پهنه ادبيات زنان ایران داشتهام به موارد بسياری از ا زادیهای بازیافته در روایتهای داستانی برخوردهام. اول بار در رمان پرنده من بود نوشته فریبا وفی در اواخر دهه هفتاد و پس از ا ن رمان معروف چراغها را من خاموش میکنم. اولين بار بود که جهانی کاملا زنانه میدیدم با همه مساي ل و مشکلاتی که یک زن خانهدار معمولی دارد. زنی از طبقه متوسط با اندک بهرهای از درک و دانش و مطالعه که او را از همقطاران خود متمایز میکند. زن اجتماعی دنبال استقلال یا زن بومی معترض عصيانگر منيرو روانیپور غایب بود. دیگر از سياستبازی و مردانگی ساختگی زنان سيمين دانشور 8
خبری نبود. اینجا با زنی ملاقات کردیم که فقط زن بود و فقط ناراضی بود و فقط تسليم بود. نویسنده ایرانی یاد گرفته بود مثل نویسندگان نيمه دوم قرن بيستم جهان از ملالتها و اضطرابها و تنهاییهایش در هجوم مردسالاری و تنهایی بنویسد. اما ماجرا به همين جا ختم میشد. او وارد مرزهای جسمانیتر نشد. زن نویسنده ایرانی هيچ گاه جسم خود را به ميانه بحثها و گفتمان اعتراضی نياورد. در این متن بر زویا پيرزاد و فریبا وفی تاکيد میکنم زیرا نماینده زنانهنویسی صرف در این ده دوازده سال اخير بودهاند. رمان چراغها را من خاموش میکنم مثال بینظيری است تا با تکيه بر ا ن بتوان از ميزان خودسانسوری نویسندهای حرف زد که نماد و نماینده اعتراض عليه خودسانسوری در داستاننویسی است! اوست که اول بار از وسوسههای یک زن شوهردار مینویسد. موضوع محوری رمان در مرز فراروی از همه چارچوبهای از پيش تعيين شده است. کلاریس شخصيت محوری داستان عاشق مرد همسایه میشود. او همه جای رمان مستقيم و غيرمستقيم اعلام میکند که شوهرش را دوست ندارد. اعلام میکند که از وظایف خانهداری خسته است. اعلام میکند که نياز به اتاقی از ا ن خودش دارد. اما ما نه از شکل و قيافه این زن چيزی میدانيم و نه از جزیيات رابطه او با شوهرش. کلاریس در این رمان محبوب تن ندارد. بدنی ندارد تا ا ن را توصيف کند. نویسنده در این رمان از توصيف کوچکترین جزیيات نمیگذرد. همه چيز را بیرحمانه مثل یک دوربين فيلمبرداری توصيف میکند و پيش میرود. اما از ظاهر کلاریس از سردمزاجیاش از دليل سرمزاجیاش حتا به کنایه و استعاره چيزی نمیگوید. از افسردگی حاد کلاریس و از گوشه و کنار ا شپزخانه او باخبریم. از جای نمکدان روی ميز و جای سيبزمينی پياز و اندازه و رنگ یخچال اما از خود کلاریس نه. چرا در چنين رمانی با این همه امکانات توصيف و جزیینگری کلاریس از اتاق خواب خود حتا به یاری کنایهها و در گریز از سانسور چيزی نمیگوید. شاید باور نکنيد به اینجای مطلب که رسيدهام دارم کمکم به این نتيجه میرسم که نکند ریشه بسياری از رفتارهای هيستریک و افسردهخوییها و کجخلقیهای کلاریس در نوسانات جسمی و روانی ماهانه او نهفته باشد این پرسش مثل کنه به ذهنم چسبيده که چرا پيرزاد وارد دنيای پر فراز و نشيب جسم زن نمیشود 9 مگر نه این است که قاعدگی و پیاماس در چنين روایتهای زنمحوری مجال بروز دارند و مگر نه این است که مسایل و محدودیتهای قاعدگی که در دو بعد جسم و ذهن اتفاق
میافتد میتواند دستمایه خوبی باشد برای پيشبرد قصه در فضاهای روانشناختی. پس چرا چنين اتفاقی نمیافتد چرا جسم کلاریس ناگفته میماند چرا نه پيرزاد و نه زنان بیپرواتر در نوشتن مثل شيوا ارسطویی و مهسا محبعلی در داستانهایشان از وضعيت جسمانی مکرری به نام قاعدگی حرف نمیزنند. تا ا نجا که حافظهام یاری میکند یکی از داستانهای کوتاه ارسطویی را به یاد میا ورم که نخستين قاعدگی دختری جوان در بخشی از داستان توصيف میشود. در ا ثار دیگران نيز ممکن است اشارههایی بسيار مختصر و گذرا به این وضعيت شده باشد اما از حد همان یک اشاره فراتر نمیرود. تاکيدم بر این وضعيت به خاطر تاکيد نویسندگان زن بر جزیيات در توصيف همه زنانگی خویش است. از طرفی فکر نمیکنم تيغ تيز سانسور که بيشتر متوجه مساي ل عشق و پيامدهای رختخوابی ا ن است چندان به مقوله قاعدگی به عنوان وضعيتی زنانه حساس باشد. البته با خبرهایی که این روزها از حساسيتهای محيرالعقول دایره سانسور به گوش میرسد بعيد نيست که این مورد هم مشمول مصادیق منحرفکننده ذهن جوانان باشد! گذشته از همه محدودیتهای بيرونی احتمالی در مورد موضوع مورد بحث هنوز محکم و استوار بر یک باور پافشاری میکنم و ا ن محدودیت خودساختهای است که محصول «ناخودا گاه» ذهن نویسنده است. در واقع میخواهم برای پرسش دوم این مقاله به یک نتيجه و استدلال شخصی برسم. از همه شواهد و قراین موجود دور و اطراف این موضوع این طور به نظر میرسد که عادت ماهانه هنوز و همچنان در ذهن زن نویسنده یک «تابوی فروتری» است. تابوی فروتری را تعریف میکنم. در ميان تابوهای بسياری که حاصل سنتهای تربيتی و فرهنگ کهن است این یکی از دیگران متمایز است چرا که نشانه نوعی ناتوانی و محروميت است. زن نخستين خانواده بشری هيچ توجيهی برای این ویژگی زیستی نداشته است. در دورههای مختلف تاریخی زنان در روزهای قاعدگی از خانه دور نگاه داشته میشدند. سنتهای خرافی بسياری وجود داشته است بر مبنای نجاست و حتا خباثت و بدیمنی زنی که خونریزی دارد. برخی از این سنتها هنوز هم جاری و ساریاند. هنوز هم زن قاعده در بسياری از ا یينها و فرهنگها نجس است. ا ن قدر نجس که حتا از عبادت روزانه هم محروم است. هنوز هم همخوابگی با زن قاعده مذموم و مردود است حتا در واپسين روزهای قاعدگی که شدت و حدت خونریزی کاهش یافته و علم پزشکی ممنوعيت ا ن را رد کرده است. طبيعی است که 10
با وجود چنين پيشزمينه و تاریخچهای زن امروز قاعدگی را ناخودا گاه نادیده بگيرد. گویی اصلا وجود ندارد. چرا که قاعدگی یعنی محروميت از سکس فعاليت و حتا عبادت. یکی از مخاطبان شفاهی نظراتم در این باره میگفت: «شاید از فرط تکرار قاعدگی به یک فعل و انفعلال زیستی عادی و معمولی تبدیل شده و دیگر زنی را به صرافت بازگویی نمیاندازد.» در جواب ا ن دوست اینجا مینویسم: چرا بسياری از رفتارها و افعال ارادی و غيرارادی عادی و تکراری و معمولی مثل خوردن و خوابيدن و عشقورزیدن به کرات در همه داستانها بيان میشوند چرا عشق و مشتقاتش هنوز محبوبترین موضوع داستانهای زنان است پاسخ در جادوی قدرت نهفته است. چون عشق یکی از مصادیق قدرت است. چه عاشق باشی و چه معشوق یعنی هنوز توانایی. فرایند زایش و پيشدرا مد ا ن یعنی ا ميزش یعنی قدرت. اما ریزش خون از نهانگاه اندام و بینصيب ماندن از عشقبازی نشانه قدرت نيست. زنان زیادی را میشناسم که خریدن کاندوم از داروخانه برایشان ا سانتر از خریدن نوار بهداشتی است. این ا سانی و دشواری به زبان بیزبانی به ما اعلام میکند عمده دليل شرمندگی و سکوت زنان درباره قاعدگی در «عقده فروتری» قاعدگی تنها نهفته است. «ویژگی فروکاهنده جنسيتی» است. تا امروز نه زن نخستين به توجيهی برتریدهنده رسيده است و نه زنان پرادعای فمينيست که در هيچ کدام از مراحل سهگانه فمينيسم نظریهای پيرامون این ویژگی صادر نکردهاند. حتا موج سومیهای فمينيست هم که در پی اثبات برتری همه ویژگیهای زنانه اعم از بارداری و شيردهی و غيرهاند در این باره چيزی نگفتهاند. قاعدگی و همه ا ثار و عواقب بازدارنده ا ن همواره مسکوت مانده است مگر در یک متن قابل استناد به نام جنس دوم. تنها سيمون دوبووار جسارت واقعيتنگاری را در اعلاميه خود تمام کرده است. پایان این بحث را میتوان باز گذاشت. من در این متن استدلال شخصیام را درباره مسکوت ماندن قاعدگی در داستانهای زنان بازگو کردم. مخاطبان این نوشتار هم اگر دلایل دیگری به ذهنشان میرسد میتوانند ا نها را به بحث بگذارند. و اما پاسخ پرسش اول: ا یا پیاماس و قاعدگی در فرایند نوشتن خلاقانه زنان نویسنده نقش (مثبت یا منفی) دارد برای رسيدن به جواب پرسشنامه زیر را در اختيار 28 نفر از 11
30 نویسندگان معاصر گذاشتم از گروههای سنی مختلف. زیر 30 سال بين 45 سال و تا بالای 45 سال. مصاحبه دربرگيرنده پنج سوال است:.1 ا یا مایل هستيد به این پرسشنامه درباره سندرم pms پاسخ بدهيد 2. چهقدر با این سندرم و اختلالات ناشی از ا ن ا شنا هستيد تا چه حد با سندرم pms درگيرید یا درگير بودهاید (فعل ماضی دوم برای ا نهاییست که از.3 مرز یاي سگی گذشتهاند) 4. به نظر شما این سندرم بر فرایند نوشتن و خلاقيت تاثير دارد یا نه 5. ا یا این تاثير را مثبت ارزیابی میکنيد یا منفی در جواب پرسش اول فقط سه نفر پاسخ منفی دادند یعنی حدود دهدرصد از افراد مصاحبهشونده اعلام کردند که مایل به شرکت در مصاحبه نيستند. این تعداد کم انصراف 1 برای من یک پيام خوب داشت. مشاهده نمودار شماره به ما ثابت میکند زنان نویسنده مقاومتی در برابر چنين مباحثی 90 نزدیک به ندارند. درصد افراد مایل به شرکت در این مصاحبهاند و همين رقم اکثریتی نشاندهنده عدم وجود هر گونه تابوی ذهنی نسبت به طرح و بررسی چنين موضوعی است. به بيان دیگر ا نها مشتاقند درباره یکی از خصوصیترین ویژگیهای بيولوژیکیشان پاسخهای شفاف بدهند. (نمودار شماره 1 ) 12
جواب پرسش دوم نيز از بسياری جهات قابل تامل است. 60 درصد از زنان نویسنده با سندرم پیاماس زیاد و بسيار زیاد ا شنا هستند. 28 درصد ا ن را کم میشناسند و تنها 12 درصد اصلا با این مساله ا شنایی ندارند. (نمودار شماره 2 ) نمودار شماره 3 همين فراوانی را با توجه به عامل سن نشان میدهد. بدین ترتيب که افراد 40 درصد از افراد این گروه تا 45 سال «بيشترین ا گاهی» را در ارتباط با این مساله دارند. 30 13
سنی با این سندرم زیاد و بسيار زیاد ا شنا هستند. این فراوانی در مورد افراد زیر 30 سال نيز روند صعودی دارد. 3 نفر زن زیر سی سال در این مصاحبه حضور داشتهاند و هر سه ميزان ا شنایی خود را زیاد و بسيار زیاد اعلام کردهاند. اما وضع در مورد مصاحبهشوندگان بالای چهل و پنج سال فرق میکند. تنها 8 درصد از ا نان اطلاع زیاد از این مقوله دارند و بقيه اطلاعشان در حد کم و یا اصلا است. (نمودار 3 ) در مورد سوال سوم هم که از ميزان ابتلا به این سندرم پرسيده شده نزدیک به 70 درصد از زنان نویسنده اعلام کردهاند با این مساله زیاد و خيلی زیاد درگيرند. 24 درصد کم درگيرند و تنها 4 درصد گفته اند با این اختلال درگير نيستند. 4 درصد دیگر هم به دليل تردید به این سوال جواب ندادهاند. (نمودار 4) 14
و اما در نمودار سنی این پرسش باز هم بيشترین درصد مربوط به گروه سنی 30 تا 45 سال است. 52 درصد گفتهاند زیاد و خيلی زیاد با این اختلال ماهانه درگيرند. 12 درصدشان هم 30 گفتهاند کم درگيرند. بنابراین در ميان نویسندگان تا 45 سال کسی نيست که با این سندرم درگير نباشد! افراد زیر سی سال نيز همگی ميزان ابتلا به این سندرم را زیاد و خيلی 45 زیاد عنوان کردهاند. و اما زنان بالای سال تنها 4 درصدشان گفتهاند زیاد درگيرند و 12 درصدشان گزینه کم را انتخاب کردهاند. 4 درصد هم اصلا با این مساله درگير نيستند و 4 درصد دیگر نيز به این پرسش جواب ندادهاند. (نمودار 5) 15
نمودار شماره 5 و بررسی فراوانی ابتلا به این سندرم به خوبی تایيدکننده تعاریف اوليه پزوهشگران پیاماس است. پيش از این گفتيم که دکتر استيسی نام نشانگان دهه سوم زندگی را روی این اختلال گذاشت. چرا که بيشترین مبتلایان بيش از سی سال و کمتر از چهل و پنج سال سن دارند. سوال چهارم از «تاثير» پیاماس بر فرایند نوشتن میپرسد. نزدیک به 50 درصد از زنان نویسنده اعلام کردهاند این پدیده بر فرایند نوشتنشان تاثير دارد. 24 درصد گفتهاند تاثير کمی دارد و 16 درصد با انتخاب گزینه اصلا بر بیتاثيری این سندرم بر نوشتن صحه گذاشتهاند. 12 درصد هم به دليل تردید ترجيح دادهاند به این سوال پاسخی ندهند. (نمودار 6 ) 16
45 سال و اما در نمودار سنی این سوال باز هم بيشترین درصد مربوط به گروه سنی 30 تا است. 36 درصد افراد این گروه سنی تاثير سندرم را زیاد و بسيار زیاد ارزیابی کردهاند. 16 درصدشان کم و فقط 4 درصدشان گفتهاند اصلا تاثيری ندارد. 8 درصد هم سوال را بیپاسخ گذاشتهاند. در این نمودار هم «تفاوت معناداری» ميان گروههای سنی وجود دارد. تنها 4 درصد افراد بالای 45 سال تاثير را زیاد عنوان کردهاند و بقيه افراد این گروه این سوال را با کم اصلا و بیپاسخ جواب دادهاند. (نمودار 7) 17
سوال پنجم درباره مثبت بودن یا منفی بودن تاثير پیاماس بر نوشتن است. 40 درصد تاثير را مثبت ارزیابی کردهاند و 20 درصد منفی. در این ميان 28 درصد پاسخ ندادهاند و 12 درصد نيز تاثير را متغير (گاهی مثبت و گاهی منفی) ارزیابی کردهاند. (نمودار 8) 18
45 نمودار سنی این سوال به ما میگوید زنان 30 سال تا «بيشترین تاثير مثبت» را از سندرم پیاماس میگيرند. 28 درصد ا نان گفتهاند در روزهای ابتلا به پیاماس خلاقيت و برونریزی خلاقه بيشتری در توليد داستان یا شعر دارند. ا نها در توضيحات خود به افزایش ميزان «حساسيت» و «تحریکپذیری» «افسردگی» و اشاره میکنند و میگویند که این حالات بر نوشتنشان تاثير مثبت دارد. اما بيشتر افراد بالای 45 سال نتوانستهاند هيچ پاسخی برای نوع تاثير این سندرم داشته باشند یعنی 12 درصدشان. 4 درصد نيز تاثير ا ن را منفی و مابقی متغير ذکر کردهاند. زنان زیر سی سال همگی به این سوال جواب دادهاند: 8 درصد مثبت و 4 درصد منفی. زیر سی سالهها هم مثل افراد سی تا چهل و پنج بيشتر بر تاثير مثبت این سندرم بر نوشتن تاکيد دارند. اما زنان بالای 45 سال با این سوال با تردید نگاه کردهاند. 12 درصد ا نان به این پرسش جواب ندادهاند. 4 درصد تاثير را مثبت دانستهاند 4 درصد متغير و 4 درصد منفی. (نمودار 9) نمودار شماره 10 نشان میدهد که بيشتر مصاحبهشوندگان مایل به اراي ه پاسخ تشریحی و توضيحات بيشتر بودهاند و توضيحاتشان را ذیل پرسشنامه نوشتهاند. 19
36 درصد مصاحبه شوندگان گروه سنی تا 45 سال پاسخ توضيحی دادهاند و از مسایل و 30 مشکلات این سندرم و همچنين تاثير مثبت یا منفی که بر نوشتنشان میگذارد حرف زدهاند. جالب است که در این نمودار ميزان تمایل به پاسخ تشریحی در افراد بالای 45 سال هم نسبتا بالاست. (نمودار 11 ) نمودار ارتباط ميزان درگيری با این سندرم و تاثير ا ن را نشان میدهد. تفسير ساده این 12 20 نمودار به ما میگوید رابطهای مستقيم ميان شدت درگيری با این سندرم و شدت تاثيرگذاری
ا ن بر نوشتن وجود دارد. ا نهایی که کمتر با ا ن درگيرند و یا اصلا درگير نيستند تاثيرش را هم بر نوشتن کم تلقی کردهاند. (نمودار 12 ) نمودار هم ارتباط ميزان تاثير را با نوع جهت ا ن مشخص میکند. که زنان به این معنا 13 نویسندهای که معتقدند این سندرم بسيار بر نوشتن تاثيرگذار است این تاثير را مثبت هم دانستهاند. در واقع ا نچه اهميت این نمودار را نشان میدهد همين تاثير متقابل و در عين حال مثبت است. (نمودار 13 ) 21
در جمعبندی نهایی میتوان گفت اکثریت 90 درصدی زنان نویسنده ایرانی با سندرم پیاماس ا شنایی دارند و بيش از 92 درصد ا نان با درجات مختلفی از شدت و ضعف با این مساله درگيرند. این فزونی ا مار به خوبی با تعاریف پژوهشگران میخواند. کاترینا دالتون در تحقيقاتش مینویسد زنانی که «استرس» بيشتری دارند و کمتر «ورزش» میکنند و در ضمن «بالای سی سال» سن دارند بيشتر با علایم این سندرم درگيرند. نوشتن و تلاش برای زایش هنری و ادبی عملکردیست که دغدغهها و استرسهای خاص خودش را دارد. نویسندگان غالبا اهل تحرک و ورزش مستمر نيستند. سن یک نویسنده حرفهای نيز معمولا بالاتر از سی سال است. پس با همه این اوصاف طبيعی است که اکثریت 90 درصدی مصاحبهشوندگان ما در گروه سنی 30 تا 45 سال درگير پیاماس باشند. در تعریفهای محققان گفته میشود 80 درصد کل زنان دست کم با یک یا دو علامت از علاي م این سندرم درگيرند. جالب است که در تحقيق ميدانی ما این رقم در ميان نویسندگان با افزایش 90 درصد همراه است. نکته دیگر این پژوهش ناا شنایی نویسندگان چهل و پنج سال به بالاست. اکثریت ا نها با این مساله کم ا شنا هستند و ميزان درگيریشان هم کم یا هيچ است. برای این نتيجه دو استدلال میتوان برشمرد: یکی این که این مقوله را مثل خيلی از بيماریها و 22 سندرمهای دوران مدرنيته جدید به حساب بياوریم و بگویيم مسي له نسلهای قبلی نبوده
است و دیگر این که نتيجه بگيریم چون مصاحبه شوندگان بالای 45 سال از دهه سی زندگیشان فاصله گرفتهاند درگيری خود را با مسایل قاعدگی فراموش کردهاند. در هر دو استدلال سهمی از حقيقت وجود دارد اما نه همه ا ن. به این ترتيب که با توجه به فرهنگ سنتی و بدوی که همواره نسبت به تغييرات ماهانه زنان واکنش نشان میداده نمیتوان پیاماس را عملا پدیدهای نوظهور تلقی کرد. اما میتوان گفت که تعاریف و تبليغات علوم پزشکی و روانپزشکی در دامن زدن به شدت علایم ا ن بیتاثير نبوده است. در ده سال اخير دامنه اطلاعات پزشکی زن ایرانی بسيار گسترش یافته است. در مورد زنان نویسنده این شرایط مضاعف بوده است. ا نان بيشتر مطالعه میکنند ا گاهیشان درباره مساي ل زنانه اندامشان تا حدودی بيشتر از زنان دیگر است و چون خودشان گرفتار این نشانهها هستند میکوشند در شنيدهها و خواندههای خود بيشتر درباره ا ن بدانند. اطلاع از وجود یک پدیده به نوعی مهر تایيدیست بر اثبات وجود ا ن. به بيان سادهتر زنانی که اطلاع بيشتری از پیاماس دارند بيشتر به ا ن گرفتار میشوند و بالعکس. اما در مورد زنان نزدیک به مرز یاي سگی یا گذشته از این مرز قضيه فرق میکند. ا نها از سن ابتلا به این سندرم فاصله گرفتهاند. در زمانی هم که در موقعيت سنی ابتلا به ا ن قرار داشتهاند رسانههای ا گاهیدهنده و منابع اطلاعاتی زیادی درباره این سندرم وجود نداشته است. پس دو عامل متقابل وجود نداشتهاند تا نشانهها را تشدید و در نتيجه ميزان ا گاهی را افزون کنند. این ادعا زمانی قوت میگيرد که مشاهده میکنيم زنان جوان زیر سی سال هم دامنه اطلاعاتشان در این زمينه بالاست. ا نها با این که طبق تعاریف نخستين این سندرم هنوز در سن اوج نشانههای پیاماس قرار ندارند با توجه به «دانش و اطلاعاتشان» در این زمينه نشانههای پیاماس را در خودشان شدید توصيف میکنند. حالا میرسم به ارتباط نتایج این پژوهش با سوال دوم مقاله: چرا در ا ثار- به ویژه زنانه- زنان نویسنده تعریف و توصيف موقعيت قاعدگی و پیاماس وجود ندارد در بخش نخست این مقاله تا حدودی با تکيه بر عقده فروتری به این پرسش جواب دادم. هنگام ا ن تحليل هنوز تحقيق ميدانی را انجام نداده بودم. اما حالا که نتایج این تحقيق واضح و روشن پيش رویم است و به من میگوید 90 درصد زنان نویسنده از این سندرم رنج میبرند ا ن سوال پررنگتر 23
و پرطنينتر از قبل جلوه میکند. بيش از هر چيز عدد 90 ا دم را به فکر فرو میبرد. به راستی چرا در ا ثار این نویسندگانی که اکثریت قریب به اتفاقشان دست کم چند روزی در ماه گرفتار این سندرم هستند نشانهای از ا ن نمیبينيم در این چند سال اخير که زنان بیپرواتر از قبل از تجربيات زنانه روزمره مینویسند چرا از این وضعيت روزمره حرفی نمیزنند. من برای این سوالات باز به همان جواب خودیافتهام میرسم: ترس ناخودا گاه از ا شکار کردن این ویژگی زیستی فروکاهنده. نکته دیگری که بعد از این تحقيق ميدانی به ا ن رسيدم مثبت بودن تاثيرات پیاماس بر زنان نویسنده است. 40 درصد ا نان گفتهاند پیاماس بر خلاقيت ا نان تاثير مثبت دارد. 12 درصد هم ا ن را متغير دانستهاند گاه منفی و گاه مثبت. این ا مار من را به یک نتيجه سوق میدهد: اغلب زنان نویسنده با توجه به برخوردار بودن از استعدادها و تواناییهای خاص خود میدانند چگونه از رنجهای زیستیشان بهره بگيرند. در واقع ا نان از هر درد و رنج و ملالی به سود نوشتن استفاده میکنند. اندام زنانه با جبر طبيعت همراه است. تلاش و مرارت برای تحقق شعارهای برابری بیفایده است. هر گونه تلاش برای انکار ویژگیهای فروکاهنده جنسيتی به معنای جنگ مذبوحانه با طبيعت است. زن نویسنده با شدید توصيف کردن نشانههای این سندرم و اعتراف به تاثير مثبت ا ن در واقع ناخودا گاه میکوشد کليت این ویژگی متمایزکننده جنسيتی را مثبت معرفی کند. او از این نشانگان به مثابه مخدری برای بهتر و بيشتر نوشتن استفاده میکند. با توجه به رویکرد فعلی نویسندگان و گرایشی که به بيان تجربيات شخصی روزمره دارند چندان دور نخواهد بود که قاعدگی و سندرم پیاماس به عنوان وضعيتهای زیستی زنانه به داستانهای زنان راه پيدا کند. پینوشت: 1- تسلیبخشیهای فلسفه ا لن دوباتن ترجمه عرفان ثابتی ققنوس چاپ اول 1383 ص 145 24 2- هنری ماودزلی روانپزشک بانفوذ انگليسی در قرن نوزدهم مطالعات و تحقيقات فراوانی درباره کژکاریهای زیستی زنان انجام داده است. طبق تعاریف او و همکارانش بيماریها و اختلالات مربوط به کروموزوم x ميان زنان شایعتر است. تصورات ا زمایشگاهی
دیگری نيز تایيد میکنند که ژن افسردگی روی کروموزم x قرار دارد. با این تعریف دليل فزونی افسردهخویی زنان نسبت به مردان روشن میشود. اگر این یافته ا زمایشگاهی- هرچند این گونه مطالعات نتایج ناهمگون داشته باشند- را ابتداییترین گواه پزشکی بر افسردگی زنانه در نظر بگيریم میتوان به نقشهای کمکی عوامل دیگر نيز صحه گذاشت. اختلال هورمونی ماهانه و کنشهای پيرامون ا ن و همچنين شرایط و کيفيت زیستن زن را بيش از مرد مستعد ملالزدگی میکند. نقشهای خانگی همچون مادرانگی و خانهداری و انزوای مزمنی که زن در دورههای طبيعی زیستن خود با ا ن روبهروست همگی دلایلی کمکی هستند که فرضيه «هستی ملالزده» زن را پشتيبانی میکنند. 3- Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders الگویی که انجمن روانپزشکی امریکا ابداع کرده و در جهان غرب کاربردی وسيع یافته است. 4- PerMenstrual Syndrome 5- هومن حسينی نيک و شاهين خزعلی مشکلات پيش از عادت ماهانه بر اساس کتابی از کاترینا دالتون شایان نمودار تهران چاپ اول 1381 ص 57 6- زنان جنون و پزشکی دنيز راسل ترجمه فرزانه طاهری ققنوس تهران چاپ اول 1375 ص 108 7- مشکلات پيش از عادت ماهانه ص 48-47 8- جنس دوم سيمون دوبووار قاسم صنعوی طوس 1380 جلد دوم ص 95 16 ا بان 1390 http://www.valselit.com/article.aspx?id=2107 25
ناگدنناوخ رظن 11/19/2011 11:49:15 PM نیریش :ليم یا یوار یرهوگ هبیط تسا رصع الاحو هعومجم زا یضرف یاه مشچ ناتساد رد.دوب یبوخ هلاقم نونمم + یرما نا ندوب اعبطو دناد یم صقن ار هناهام نتشادن درادن ناتشد ییابطابط یاقا لوق هب هک ریم هبوبحم هاگن و تسینو هدوبن یفنم هاگن نز ناگدنسیون همه هاگن سپ دوش یم یقلت.تسا هجوت لباق هنیمز نیا رد مه یریدق دیرپ زا رگا و دشاب هتشاد یناتساد دربراک دیاب دیا یم ناتساد رد یزیچره منک یم رکف نم ار نا حرط تراسج الاو درادن یناتساد دربراک هک تسا نیا شتلع نیرتمهم هدش تبحص رتمک نانز.دنراد زورما ناگدنسیون 11/19/2011 1:43:22 PM رجاهم هرین :ليم یا منک یم لابند اه ناتساد و اه نامر و تالاقم قیرط زا ار درم و نز قوقح یربارب هک یسک ناونع هب نیا ندناوخ. تسا هتشون هراب نیا رد ار تایور نیرتهب یریدقریم مناخ. مقفاوم ارای رظن اب ) ینیدلا فیس و زاین یب نایاقا و یکلرز مناخ دوخ یرواد اب) درب مه ار ناگرهم هزیاج هک ار باتک. منک یم هیصوت ناریا تسود گنهرف ناوناب همه هب 11/18/2011 11:01:23 AM ارای yara_tavakoli1383@yahoo.com :ليم یا ی هزادنا هب یباتک چیه.دوب یلاخ "یریدقریم هبوبحم" یاباتک یاج اما دوب یبلاج یلیخ تسپ هک هبیجع.هتخادرپن نانز و تراکب/هنایهام تداع هلئسم هب یریدقریم"نارگید و" باتک!!!!!!!!!!!دیدوب هدرواین و نوشمسا 11/14/2011 7:00:11 AM درگباوخ :ليم یا زیزع یالهش یم اجکه عينا این (!دانم چرا برای مننمی)ات برای من ایميل کرده ی مقالها قای احسان راطبی کامنتی را در باره :مراذگ مالس یمارگ یکلرز مناخ راکرس.مدناوخ ار هدنسیون نان زو هناهام نونج مان اب ار امش هتشون نهیم رد هنافساتم دیا هتخادرپ ینادیم قیقحت هب هک یشخب هژیو هب و تسیا هدنزرا هتشون.دازیرم تسد هک تسا بای مک ام :دیا هدومرف هک تسامش هتشون زا یشخب مسیونب ار مایپ نیا ناتیارب دش ثعاب هچ نا هنازور تدابع زا اتح هک سجن ردق نا.تسا سجن اهگنهرف و اهنییا زا یرایسب رد هدعاق نز مه زونه 26
یگدعاق یاهزور نیسپاو رد اتح تسا دودرم و مومذم هدعاق نز اب یگباوخمه مه زونه.تسا مورحم مه تسا یعیبط.تسا هدرک در ار نا تیعونمم یکشزپ ملع و هتفای شهاک یزیرنوخ تدح و تدش هک ییوگ.دریگب هدیدان هاگا دوخان ار یگدعاق زورما نز یاهچخیرات و هنیمزشیپ نینچ دوجو اب هک.تدابع اتح و تیلاعف سکس زا تیمورحم ینعی یگدعاق هک ارچ.درادن دوجو الصا یلو مرادن یربخ تسا ریگ تخس ارهاظ هنیمز نیا رد هک دوهی نییا هژیو هب و رگید یاهنییا زا نم سکس زا تیمورحم بجوم یگدعاق تسا نا هب امش هراشا رهاظلا یلع و تسا مالسا هک ام نییا رد نا.تسناد نارود نیا رد نز تساجن هدرکان یادخ زا یشان ار نا یلوا قیرط هب هک.تسین تدابع و یاج رب وضواب زامن تقو رد اهزور نیا رد نز تسا بحتسم تسا هتشون هیلمع یاه هلاسر رد هکنانچ مه نا هک,نا رق سمل نودب اتعیبط ( دناوخب نا رق دناوتیم رگا و دیوگب رکذ و دشاب رضاح شزامن یفن سپ (دننزب نا رق هب دنناوتیمن نز ای درم وضو یب تسد و درادن هرود نیا فرص هب یطبر.تسا هدش زامن زا فیلکت عفر طقف و تسا هدشن تدابع.تسین اهزور نیا رد یسنج یاه ییوجماک رگید یارب یعنم sexual intercourse زج هب نینچ مه.مدشن هجوتم تدابع و سکس رانک رد تیلاعف زا تیمورحم زا ار امش روظنم :دما شیپ میارب مه شسرپ کی دنا هتخادرپ wet dream هب ردق هچ درم ناگدنسیون ایا هب یرگید ناتساد هراب نیا رد فابلمخم نسحم یوس یب مشچ ود هعومجم رد یناتساد زج هب نم.مرادندای زا" یشان مه یناتساد تایبدا رد نادرم یناوج نینس رد جیار رایسب هدیدپ نیا ندوب بایمک ایا تسا "هدنهاکورف یتسیز یگژیو نیا ندرک راکشا زا هاگا دوخان سرت نانز نیب دماسبرپ هدیدپ ود نیا یود ره ندوب بایمک نیب یکرتشم لیلد دیاش طقف و دیاش.دیاش هک متفگ.مرش :دشاب هتشاد دوجو نادرم و اراک ناتیارب ما هتشون دیاش هک نیا زا شزوپ و ناتبوخ قیقحت رطاخ هب رایسب ساپس اب.دشابن Ehsan Ratebi Doc.Filmmaker ehsan_222@yahoo.com www.nonfiction.blogfa.com 11/14/2011 2:14:43 AM یکلرز الهش sh_zarlaki@yahoo.com :ليم یا...دیدناوخ یداقتنا هاگن اب ار هلاقم هک دوعسم یاقا امش زا نونمم رایسب البته به نظر می رسد بيش از یک نفر مقاله را خوانده اند که از طریق ایميل و تلفن با من تماس می گيرند و مثل...میرذگب!...فراعت و فیرعت مه و دننکشما هم مقاله را نقد می تر شود به خصوص کنم باید کاملاتفاقا من هم فکر می.مار بسيار موافقما دروم رد ناترظن رگید شخب اب اما با توجه به.ميانگين سنی البته لحاظ شده اما توضيح مبسوط تر هم به قول شما لازم است.سوالات پرسشنامه کیدزن یااستقبالی که از سوی زنان نویسنده و غير نویسنده در ارتباط با این مبحث شده قصد دارم در ا ینده ات.دراد دوجو هراب نیا رد یمک رایسب هدش همجرت عبانم ایوگ.مسیونب عوضوم نیا اب یباتک عبانم شخب رد هتبلا.هدش هتفگ هلاقم رد هک دراد دوجو باتک نامه مدرک یسررب نم هک اجنا امتح هلاقم ندرک لماک دنور رد.تسا دانتسا لباق نوتلاد انیرتاک عماج باتک نامه زونه مه یجراخ 27
.میراد زاین هناهاگا دقن هب نیسحت زا شیب زورما.درب مهاوخ هرهب امش رظن هطقن زا امش هناهاگا دقن و امش زا نونمم مه زاب 11/13/2011 5:09:35 PM دوعسم :ليم یا هتشونو هتشاذگ تقو رفن کی هک تسه الامتحا.مرادن یفرح تسا مهم عوضوم نیا هکنیا دروم رد عبانم و تسا ناتعبانم دروم رد مراد هک ینامگدب کی.تسا هدناوخ رخا ات مه رفن کی لقادح و.هدشن هدافتسا یلو دشاب هتشاد دوجو منک یم رکف هک یا هوقلاب رترابرپ ار نات هتشون یراما تمسق دیتسناوت یم دیراد تسد رد یدنمشزرا یاتید هک امش فارحنا ینس نیگنایم دیتسناوت یم الثم.رت دانتسا لباق و رت ذوفن اب ار شا جیاتن و دینک ینعم یاه توافت.دیسیونب ار (ناریا رصاعم نز ناگدنسیون اجنیا) یسررب دروم هنومن و رایعم.رگید راک ات رازه و دینک صخشم ار ینعمیب ای راد 11/13/2011 2:47:10 PM ییابطابط دیعس valselit@gmail.com :ليم یا valselit.com نامه ای یگدعاق یارب یسراف لوادتم ناونع دوبن درک حرط ناوتیم هنیمز نیا رد هک یبلاج هتکن قافتا نیا یارب ریخا لاس 50 رد هک لگر ای و یگدعاق هناهام تداع دویرپ یاههژاو.تسا دویرپ.دسریمن رظن هب یناتساد نوتم رد هدافتسا بسانم ای و یناتساد نادنچ دناهدوب لوادتم هناهام هزورما هک دراد یولهپ هشیر راگنا و دوشیم هتفگ "ناتشد" قافتا نیا هب یسراف رد هتبلا هتبلا و.تسا "شورنوخ" ماهدید نم هک یرگید هژاو.تسا یبسانم رایسب هژاو اما تسین لوادتم اب نارعاش و ناگدنسیون هک یطرش هب دشاب رتابیز و رتبسانم "ناتشد" نامه منکیم رکف.دننک لوادتم و دربراک رپ ار نا نا زا موادتم هدافتسا 11/13/2011 10:23:21 AM یدنمتداعس باتهم mahtableo@yahoo.com :ليم یا و دقيق تان خصوصا به دليل طرح موضوع اراي ه ی روا ون ی هلاقم رطاخ هب نونمم یلیخ و یکلرز مناخ مالس هب و دوب نانز یناتساد تایبدا ی هزوح رد هک ما همان نایاپ لیلد هب. یریگ هجیتن و نات لیالد رد هلاسم نیا اب تخادرپ یم یسمش داتشه ههد یناتساد تایبدا رد تیاور و هنانز راتشون نانز تیقالخ و نتشون دنیارف رب سا ما یپ مردنس نم رظن هب. مدش انشا نانز یاه ناتساد تروص هب نا اب تروص ود ره رد ام هدنسیون نز اما. هتشاد (یفنم مه و تبثم مه ( هبناج ود ریثات و یگدرسفا شیامن و یگدرسفا تالاح هنانز هاگن تیساسح. تسا هدرک دروخرب هاگا دوخان تلع نایب راگنا. هدوب لیلد نیا هب هک هدشن راهظا تقو چیه اما هدش نایب نانز یایند ییاهنت رد امش.دوش یم رجنم نا یرابتعا یب هب نارود نیا صاخ فطاوع و تالاح نداد تبسن یعون هب ای نا الامتحا هک تسا تقو نا دینیب یم ار مردنس نیا یاه هناشن ههد نیا رد نانز نردم راثا زا یرایسب دوش یم اپ رب نز نورد رد هام ره یبالقنا هچ دبایرد ات دنک هیکت دوخ یدنمشوه هب دیاب بطاخم 11/11/2011 4:34:49 PM هداز یمظاه امیش 28
:ليم یا و یگدعاق ی هرود رد هیاس اقافتا,سبح ماک ود هعومجم زا یهاچرتفک ناتساد رد.دیشابن هتسخ.دنک یم یشکدوخ هب مادقا هسیبک لاس کی زور نیرخا رد 11/11/2011 10:40:55 AM یریدج هدیپس :ليم یا دننادیم دوخ صاخ یاهییاناوت و اهدادعتسا زا ندوب رادروخرب هب هجوت اب هدنسیون نانز بلغا نتشون دوس هب یلالم و جنر و درد ره زا نانا عقاو رد.دنریگب هرهب ناشیتسیز یاهجنر زا هنوگچ تمام مبارزات :ی برابری که طرح کردییک توضيح هم در رابطه با مسي له.عالی بود شهلا جان...ده ميکنندافتسا یناسکی یناور و یمسج یاهما در جهت برخورداری از حقوق برابر است نه در جهت این که ثابت کنيم و یژگی یناور و یمسج یاهیگژیو رظن زا درم و نز هک دنک اعدا یتسینیمف چیه منادیم دیعب.میراد تیسنج ره زا تساهناسنا قوقح یزاسربارب تهج رد مسینیمف...دنربارب و ناسکی الماک ناش.دنشاب هک یاهلیبق و داژن 11/11/2011 4:52:29 AM یدیهش ماظن هیسا :ليم یا هدرکن هراش نا هب هک دوبن یا هتکن ابیرقت. دوب لماک و عماج هلاقم. دنکن درد امش تسد. دیشاب. دوب بلاج میارب بلطم نیا صوصخب منک یم لابند ار اه تسینیمف تضهن موس جوم هک اج نا زا ی هزات درکیور و هدشن هتخانش بوخ زونه ناریا رد هنافساتم هک وسکیس نله هب هراشا ی هتکن نیا زین و دوب یلاع هداعلا قوف نز یروحم ردام زین و هنانز رثن هب نیون یاه تسینیمف زج دنراد هجوت یزیچ ره هب ناریا نز یاه سیون ناتساد ارچ دیا هدرک هراشا هک امش ی هنادنمشوه تسا تسرد اتقیقح اما تسا مزال و بوخ اهناتساد رد هتبلا هنانز یاه یرگن یئزج. عوضوم نیمه یخیرات یاه هنیشیپ هچ هب اهنیا هک دیا هتفگ بوخ و دنک یم روسناس ار شدوجو هجو نیا نز هک دنک داجیا ناریا نانز تایبدا رد یا هزات هار امش ی هلاقم نیا مراودیما لد میمص زا. ددرگ یم رب مارتحا و رهم و ساپس اب یدیهش ماظن هیسا 11/11/2011 4:50:01 AM یولوم هتشرف :ليم یا زین.ابیز شنیزگ نیا یارب امش رب نیرفا و متشاد تسود رایسب ار ینتنوم زا لوق لقن تسا نیرفا راوازس هنانت یاه عوضوم رگید اب دویرپ ینعی عوضوم نایم شجنسرد ینیب کیراب دشاب روخب درد هب دیاش هک تساه نیا دسر یم مرطاخ هب هک هتکنود یکی نیتسخن ناتساد عوضوم بونج زا درم ی هدنسیون کی یاه ناتساد زا یکی رد هک دیا یم مدای 29
روط هچ هک مدرک رکف مدناوخ ار نا یتقو هک دیا یم مدای مه ار نیا. تسا رتخد کی ی هناهام تداع.نز ی هدنسیون کی هن و منیب یم درم ی هدنسیون کی ناتساد رد راب نیلوا یارب ار عوضوم نیا مدوخ هک هچرگ.مداتفا نا دای هب امش هلاقم اب و شیپ لاس یلیخ هب ددرگیمرب نم ندناوخ نیا هتبلا هک مروا یم دای هب مدوخ یاه ناتساد رد ار دروم کی طقف منیب یم منک یم رکف هک الاح مه تسین یسراف هب هدما اهمدا و اهگس باتک رد هک نم نهو ناتساد رد :دینادب دشابن دب دیاش یتشادهب راون ی هراب رد گنج رد شیپ اه لاس ناتساد نیا.دش هتشادرب یتشادهب راون ی هملک نیا روسناس غیت هب راون" یچروسناس هک دینیب یم هدما رد 88 لاس رد باتک هک نیا هب هجوت اب.دوب هدما رد رادیب ار روسناس دروم نیا باتک نیا ی هراب رد هنامز ویدار اب وگتفگ رد نم -- هتسنادن اور ار "یتشادهب رگید ی اهاج رد زین و ما هتفگ 11/10/2011 6:01:10 AM ح - نیرسن :ليم یا یب یاقا هلاقم و هلاقم نیا اما دندوب بوخ همه فراعت نودب.مدناوخ ار نتشون نونج یاه هلاقم همه.دیشاب قفوم.دندما یلاع یلیخ مرظن هب زاین 11/9/2011 10:57:14 AM یکلرز الهش sh_zarlaki@yahoo.com :ليم یا و یلامر تالجم :زیزع یورسخ مناخ دیدرک هراشا یبوخ هتکن هب...ناتسود رظن نسح زا ساپس اب مان هب یا هلوقم یسانشناور ثحابم رد اقافتا.نادرم یلاسنایم هلاسم و ینیب علاط.دراد دوجو مه "هنادرم یگسئای" ساپس اب 11/9/2011 10:05:24 AM یورسخ یسنا ensikhosravi@yahoo.com :ليم یا نیگمغ مشوگیزابو هدنزرس هک هزادنا نامه هب متسه هلاس 47 ینز زیزع یکلرز مناخ مالساب یم هزاجا شا یملعراب هک یدحاتو نشور اتبسن یفیرعت هلاقم نیا اب امش موش یم مه هدرسفاو یم هنوگچ دهد یم ماجنا هکاراه یناسر عالطاو یدعب یاه شالت اما دیدادام تسد هب رصتخمو هداسداد تلاسر نیازا یشخب هنافسأتم دیناجنگ نامرو ناتسادرد ار ینومروه ای یموتانا لئاسم ناوت نیارد نازیزع مراودیما دننکیمارجاار یلامرو ینیبلاف شقن امروشکرد هک تس یگتفه تالجماب nc...دنزادرپب زین نادرم یلاس نایم نارحب هب اه هناسر 11/9/2011 9:52:25 AM هروصنم :ليم یا 30
متشاذگ کارتشا هب کوب سیف رد هعماج و نز هحفص رد و مکوب سیف هحفص رد دوب یلاع 11/9/2011 2:39:58 AM ناگرزاب نیریش :ليم یا مروشک هکنیا زا منک یم راختفا یتسار هب اما. ما هدیدن ار امش مرمع رد.دوب یا هناداتسا هلاقم.دیشاب قفوم.دراد یا هتخیهرف دارفا نینچ 11/8/2011 4:26:21 AM ینزیرف کباب babak farizani :ليم یا نیرتهب زا هدنسیون یوناب ود هک اجنا زا... دوب یندناوخ رایسب امش ی هلاقم!یکلرز مناخ هک هچنا ی همه اب اورپ یب منک یم یرپس ناشیا اب ار متاقوا نلومعم و دنتسه نم ناتسود و هناهام تداع اب مهاگا دوخان رد هشیمه هلاقم نیا ندناوخ زا لبق دینک رواب متسه انشا دیتفگ فشک هکنیا.تسه و هدوب ینادان زاربا نانچمه و هشیمه مخساپ و... ما هدوب ریگرد شتاریثات هراشا هک هنوگنامه راک هرگ!سب و تسا نکممان نادرم تعامج یارب دیدرک حرط هک ییارچ نیا.دوش یم زاب هدنسیون ناوناب تسد هب یدوز هب دیدرک 31